یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

اول و آخر...یار

دوسال بود که سال  تحویلم را مکان خاصی بودم،"شلمچه"! اما امسال از بی لیاقتی ام قسمتم نشد آن زمان را آن جا باشم!

داشتم به این موضوع فکر میکردم که حالا چه فرقی میکند سال تحویل را کجا باشی وقتی هیچ تحولی بعد از آن در تو صورت نگیرد؟ چه در کنار کعبه باشی چه در منزل جلوی تلویزیون !! و امسال میخواهم این را ثابت کنم با این که در منزل هستم اما میخواهم به خودم و خدای خودم این قول را بدهم که تحولی بس عظیم در من صورت گیرد!!! فقط باید خدا هم کمک کند که ضایع نشوم!

نمیگویم از لحاظ سعادت فرقی ندارد ها! نه اشتباه نشود !منظورم این است تو که نمیخواهی تحول یابی همان بهتر که مکان مقدس را اشغال نکنی!

با این حال دل است دیگر دوست دارد سالش را در مکان های مقدس نو کند به امید این که تنبه یابد!

مثلا دوست داشتم امسال که صبح سه شنبه هم هست در جمکران یا مسجد سهله باشم!!

خب این برمیگردد به همان سعادت که ما نداریم!

سخن کوتاه باید! دیدم اینطور نمیشود که همش غصه خورد و دعا کرد گفتم در سال جدید یک تحرکی هم خودم انجام بدهم ببینم چه میشود!

سال بدی نبود اما عالی هم نبود! معمولی! بازهم خدارا شکر که بد نبود!!

راستی ماهی متحول چه شکلی است که بعد از عید لا اقل ژستش را بگیرم؟؟

این هم از آخرین پست ما درسال 90، باشد که آخرین پستمان نباشد ان شالله...و من الله توفیق

پ.ن1: چهارشنبه اذان صبح ان شالله اگر خدا بخواهد . گوش شیطان کر عازم جنوب هستیم و دعا گو اگر قابل باشیم. دعایمان کنید.

پ.ن2:عید را هم که درپست قبل تبریک گفته بودم!

همین!

۱۷ نظر ۲۹ اسفند ۹۰ ، ۱۳:۵۰
ماهے !!

اول و آخر ... یار

تموم شد!
امسالم تموم شد!
کاش تموم نمیشد..عاشق اسفندم مخصوصا این هوای قشنگش غافل گیرت میکنه اساسی...
سال داره عوض میشه توچی؟ کاش کمتر ازدرختا نباشیم و عوض شیم ...اول از همه خودم!!
آخر سالی نمیدونم چرا انقد دلم گرفته...شاید به خاطر اینه این روزا دوستامو تو تنگ میبینم!!:)

کاش سال تحویل صبح نبود:( کی حال داره هشت صبح پاشه سال نو رو تبریک بگه؟؟!!:|
پ.ن1:هرکسی هر بدی ای دید ، دل هرکی رنجیده شد، عمدی نبود!
پ.ن2: خدا روشکر به خاطر دوستای خوبی که دارم تو جامعه اسلامی دانشگاهمون/خیلی غیر منتظره بود...ممنون.
پ.ن3:سر سال تحویل هیشکی حواسش به دعا کردن برای کسی نیس چرا همه میگن همون موقع دعا کن؟ ولی اگه باشه یعنی دیگه خیلی عزیز بوده... الحمدالله بعید میدونم واسه کسی انقد عزیز باشم که سر سال تحویل تو دعاهاش منم باشم!!!خلاصه کاری به این حرفا ندارم منو دعا کنید... پیشاپیش عید سال 1391 مبارک:)
اللهم عجل لولیک الفرج
همین!
۱۴ نظر ۲۴ اسفند ۹۰ ، ۱۵:۰۸
ماهے !!

اول و آخر...یار

دوست داشتم حد اقل امسال رو تنها برم جنوب!

جنوب یه سفر خانوادگی نیست چون آدم نمیتونه راحت احساساتشو بروز بده اونم من که همیشه با این گریه کردن جلوی خانواده مشکل داشتم حتی واسه کربلا!

اما امسالم تو عید بازم با خانواده میریم!

بازم خدا روشکر

من که لیاقت همینم نداشتم...

حالا اسم جنوب،سه روزه واسم شده روضه... تا میگن جنوب من دلم رفتم واسه خودش...

فقط دعا میکنم به گردان تخریب دو کوهه برسم..

این آهنگ حس خوبی بهم میده...( با تشکر از نقــ ـــش بَنـــدانـــ)

و ایضا این دو تا(+)(+)(کوتاه هستند ولی دوست داشتنی)

و حتی این (+)

واسه تو راه فوق العاده اند....

همین!

۱۱ نظر ۱۷ اسفند ۹۰ ، ۱۴:۴۶
ماهے !!

اول و آخر... یار

اسفنده...میدونی که وقت کجاست؟!

جبهه های جنوب!

آخ انقد دلم میخواد باز مشتمو پر کنم از  خاکای فکه...شلمچه...طلائیه...

عاشق حسینیه ی گردان تخریب دو کوهم،تو قبر خوابیدناش البته اگه هنوز پر نکرده باشن..اون سال خیلی کوچیک بودم یادمه حسابی ترس ورم داشته بود شب تاریــک،قبر!

وای خدا روحم داره پر میکشه واسه جنوب!

تا نرفته باشی متوجه نمیشی چی میگم هزاریم بگم اما باید حس کرده باشی بوی استخونای عجین شده با خاکای اون زمینارو ،باید یه جایی شهدا حضوری تحویلت گرفته باشن مهمونشون باشی!بد میگم بگو بد میگی!

احساس سوختن به تماشا نمیشود... آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم...

هروقتم میگن طلائیه یاد این دو تا(دانلود1)(دانلود2)

و هر وقت میگن دو کوهه یاد این نوای حاج حسین سازور میفتم:دوکوهه السلام ای خانه ی عشق...(+)

گوش نکنی از دستت رفته:)

همین!

۹ نظر ۰۶ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۴۱
ماهے !!

اول و آخر...یار

ماهیِ سرخ شگون ندارد!

از آب بیرون می آید مقابل چشم ماه...

تا سرخ شود

برای شام!

کوفه

کربلا..

پ.ن1:تولدم...!

پ.ن2:دلم لک زده است برای یک ثانبه سرگذاشتن روی ضریحت!

پ.ن3:امام حسین ع هم به دوست داراش هدیه میدن؟؟!!چی میدن به نظرت؟ هر چی من بخوام؟ میشه؟

پ.ن4:فردا را که روز مهندسی هست رو به تمامیه مهندسان بالقوه و بالفعل تبریک میگم:)

همین!

۵ نظر ۰۴ اسفند ۹۰ ، ۰۷:۱۰
ماهے !!

اول و آخر...یار

احساس میکنم همه باهام قهر کردن! امروز تمام بچه های جامعه اسلامی دانشگاهمون رفتن مشهد! فقط من موندم از اون جمع و خانوم ط.ق! خیلی وقته هیشکدوم از ائمه تحویلم نمیگیرن! خیلی وقته ... روزی صد بار به این فکر میکنم که چی کار کردم مگه؟

اگر دل دلیل است...آورده ایم! اگر داغ شرط است...ما برده ایم!

حتی بیشتر بچه هاییم که میگفتن ما نمیاییم و خانواده اجازه نمیده و این حرف ها، آقا شما طلبیدیش و امروز ساعت 3 راه آهن بودن.آخه آدم برای هرکاری دلیلی داره دیگه؟ چرا منو ن...؟ اصن چرا نداره که نخواستی دیگه!

چه حکمتیه نمیدونم!

دست و دلم به هیچ کاری نمیره! کلی کار نکرده دارم!پس چرا انقد وقت اضافه دارم؟!..همه اینجورین یا من..؟

هیس...هیچی نگو بذا نشکنه دوسش دارم...سکوتو!

پ.ن: نگران نیستم، به قرار هم! (کتاب :فرشته ها قصه ندارند...بانو! از سید علی شجاعی)

همین!
۴ نظر ۰۳ اسفند ۹۰ ، ۱۴:۰۸
ماهے !!

اول و آخر...یار

در این جشنواره فیلم فجر،سعادت(!!) پیدا کردیم و دوتا ازفیلمهایش را رفتیم دیدیم. اولی که "ضد گلوله" بود به کارگردانی مصطفی کیایی با اینکه فیلم جنگی بود اما بار معنوی نداشت ...یعنی شاید یک چیزایی میخواست مطرح کند اما به درد بچه مذهبیا نمیخورد.یعنی از لحاظ مذهبی ضعیف بود... حالا بازهم خدا پدرش را بیامرزد یه داستان مشخص داشت. این که خودش میخواست بمیرد ولی چون نیتش اون چیزی که باید نبود حتی سرباز عراقی هم که بالای سرش آمد تا تیر را بزند نزد میگفت شبیه پدرمه! شبی هم که خواب دید شهید میشود فردایش قطع نامه صادر شد!!!


دومین فیلم هم "پله ی آخر"بود، به کارگردانی نویسندگی و تهیه کنندگی علی مصفا،بازیگرانش هم لیلا حاتمی،علی مصفا و...

از داستانش بگویم که اصن نفهمیدم چی شد! انقد فیلم گنگ و مسخره بود که واقعا احساس کردم اینها چی فکری کردن باخودشان تا یه سوژه ای به ذهنشان خطور میکند فیلم میسازند، نه پیام داشت نه خنده به لب اورد نه اخم به صورت نه هیچی انگار مجسمه نشستی مجسمه پاشدی. بنده خدا خواسته بود فلش بک کار کند انقد بد و مبهم کار کرده بود قول میدم خودش هم نفهمیده بود چه ساخته. یک جورایی احساس کردم میخواسته تقلیدی از فیلمی کار کند شاید مثلا "لاست" که فلش بک در آن کار شده بود که آن کجا و این کجا!با اینکه بنده علاقه ی خاصی به فیلم های برگشتی دارم ولی این... حالا جالب اینجاست که بعضی ها که اصلا فیلم را نمیفهمند نفهمیدن را جز کلاس کار میدانند که چقدر فیلم و فیلم نامه قوی بود!!!!!

اما انصافا هم علی مصفا هم لیلا حاتمی با اینکه کل فیلم بسیار بیخود بود (و تهویه نا مناسب سینمای پر ادعا، کسالت روح را دو چندان کرده بود)اما با این صحبت ها بازیگری قوی ای دارند!


فیلم که تمام شد من فکر میکردم فقط من و برادرم نظرمان این است اما در بیرون سینما  دیدم  نه همه اعصاب ها خط خطی ست!

یعنی فقط خودش و همسرش رو میخواست یک جوری مطرح کند یا شایدم مشکلات بازیگری که ان چنان هم نتوانست نشان بدهد!! و این را هم بگویم منه مخاطب احساس کردم با تفکر کاملا غربی این فیلم ساخته شده. توهینی به قشر خاصی نداشت به جز یک جا که یکی از مریض ها توی یک قسمتی از فیلم بی فرهنگ بازی در اورد و پاشد بدون اجازه رفت دنبال دکتر خارج از نوبت،که اون شخص ریشو بود! خیلی مطرح نکرده بود این چیزها را اما ریز ریز کارشو کرده بود!

حالا بازهم ضدگلوله چهارتا چیز خنده دار داشت این که پیام هم نداشت البته چرا متوجه شدم که جدیدا برای شادی اموات میخوانند آن هم چه! ...آواز!

همین!

۸ نظر ۲۱ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۰۴
ماهے !!

اول و آخر...یار

علم میگوید ماهی به خاطر دور شدن از آب، به دلایل طبیعی ،میمیرد...
اما هرکس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق میکند که ماهی از بی آبی به دلیل طبیعی نمیمیرد.
ماهی به خاطر آب خودش را میکشد! خشم...عجز...تنهایی...این ها لغاتی علمی نیستند...
"قسمتی از کتاب ارمیا... " رضا امیر خانی"

جلد جدید

جلدقدیمی

پ.ن:هرچی گشتم نتونستم فایل جاوا یا پی دی افش رو پیدا کنم:(
همین!
۱۰ نظر ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۴:۰۳
ماهے !!

اول و آخر... یار

وارد مترو که میشی خسته از همه جا چشمت میگرده دنبال یه صندلی خالی... اگه پیدا کنی که میدویی سمتش میشینی اگرم نه که اون جا دیگه فروخته شده و نمیتونی تصاحبش کنی(!!)و باید تا آخر وایسی و این فاجعه رو تحمل کنی ... .

هنوز مترو راه نیفتاده سیل دست فروش ها به سمتت روونه میشه! : شارژ، دستبند، گوشواره، انواع بدلیجات، تل سر، لوازم آرایش، آینه، بلیز شلوار، لواشک، آلوچه، دستمال، دعا و هزار هزار چیز دیگه!!

بسه دیگه ! مگه بازاره؟؟! مترو هم باید جای کاسبی بشه؟؟کم سرمون درد میگیره از دیدن صحنه های نافرم خیابون و خستگی روزانه و فکرای جورواجور حالا باید ده نوع صدای نکره رو در یک آن اونم نه با ولوم پایین بل با بالاترین حد فریاد(!)تحمل کنیم ....

ازاینش که بگذریم چیزی که واقعا رو اعصاب آدم میدوئه کارای بی عقلی بعضی ادماست !!! میدونی قسمت مخصوص بانوان رو برای چی گذاشتن واسه ی اینکه شمای خانوم راحت تر باشی و صد البته نه به این معنا که اونجا رو با خونت اشتباه بگیری و شالتو بندازی که کاملا هم از مردونه پیدایی!!هرچند اون شال سر کردنت با نکردنت هیچ فرقی نداره! ببین خواهر من ! قسمت مخصوص خواهران رو گذاشتن که تو نری قاطی مردا!! بین دو تا مرد نشستی10 تا مردم بالا سرت! واقعا خجالت نمیکشی؟؟ ببین اینا فقط فقط بحث دین و مذهب نیست! بحث شعوره، بحث تربیت ناصحیح خانواده هاست، بحث حیا وعفت دخترانه و خانومانست!،بحث عقلته...بحث فقر فرهنگیه!! قبول کنیم که بعضی ها واقعا فرهنگ وسایل نقلیه عمومی رو ندارن واقعا چرا؟؟

همین!

پ.ن: قبلا تو وبلاگ قبلیم نوشته بودم!:)

۱۸ نظر ۰۶ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۱۹
ماهے !!

اول و آخر... یار

نفس رو نباید کشت ...نباید خفه کرد! باید افسارشو بگیری دستت هر طرف که خودت میخوای بکشونیش...

یه دبیر ادبیات داشتیم سال  دوم دبیرستان تعریف میکرد یه درویشی عاشق فالوده بوده  از طرفیم میخواسته نفسشو تربیت کنه که دیگه هوس  بیخودی به سرش نزنه ، پس چی کار میکنه ؟ میره 15سال تو فالوده فروشی کار میکنه و لب نمیزنه به فالوده تا اینکه اجلش میرسه!

اونوقتا با خودم میگفتم خب مشکل داشته! سر یه چیز دیگه امتحان میکرد نفسشو ... خوردنیو که نمیشه نخورد! اما حالا میبینم اتفاقا سر همون مسخره ترین چیزی که خیلی  دلت میخواد انجام بدی ، نباید انجام بدی تا حسابی افسار نفستو بگیری دستت...

امام علی ع میفرمایند: من نفس خود را با  تقوا ریاضت می­دهم. نفس انسان مانند حیوان سرکشی است که هر از چند گاهی می­خواهد بگریزد و سرکشی کند پس انسان باید با ریاضت آن را مهار کرده و به راه آورد. نهج البلاغه، نامه 45، بند 10

حالا اصلا خود تقوا یعنی چی؟ یادمه یک بزرگی میگفت  تقوا مثل این می مونه که توی یه بیابون پر از خار مجبور باشی بری و جوری قدم برداری که این خار ها  تو پات نره ..اذیتت نکنه ...

کسی که با تمرین بخواد حیوان سرکشی را رام کند می گویند آن را ریاضت می دهد و «رائض» کسی است که با تمرین حیوان سرکش را رام می کند.

همین!

۹ نظر ۰۴ بهمن ۹۰ ، ۱۰:۵۵
ماهے !!

اول و آخر ... یار

داشتم وبگردی میکردم که چشمم خورد به نوشته ای که وضعیت سینما فلان است و چنان! نخیر!نه تنها سینما بلکه تلویزیون ما هم دست کمی از تئاتر و سینمای ما ندارد!
برای مثال نگاهی می اندازیم به همین دوسریالی که این شب ها روی آنتن میروند...یکی "شیدایی"از شبکه سوم سیما و دیگری "تاثریا"....
جدا از داستان های این دو که هر دو مخاطب را از پشت کوه آمده فرض کرده اند، نوع بازی بازیگران خود جای بحث دارد! برای مثال طه به زن سابق خود میگوید:"تو چشم من نگاه کن به لیلا بگو چقد دوسش دارم!" همین مانده که یک زن دیگر عمق دوست داشتن کسی دیگر را با چشم تو چشم شدن پی ببرد! اصلا گیرم خود لیلا نگاه کند! کاش به یک بار نگاه ختم شود!ممکن است آن پلان از فیلم خراب شود و مجبور باشند 50 بار 5دقیقه چشم تو چشم شوند و حرفشان را بزنند!
چرا بی حیایی انقد باید رواج پیدا کند که این نوع صحنه ها برای مخاطبی که فقط تلویزیون خودی را میبیند عادی شود؟ چرا برای جذب مخاطب دست به هر ایده ای زد و الگوهای فارسی وانی انتخاب کرد؟!

مگر فارسی وان غیر از این مسائل را میگوید؟همین فریاد زدن زن در مقابل مردش هر قسمتی 100 بار؟؟ زیباست؟؟ یا نقش های اول این قسمت قبلا با کسی دیگر بودند این مورد را دیگر رویشان نشده که خارج از عرف داستان بنویسند وگرنه مینوشتند!!
آخرش میشود این عکس ها که تازه قابل پخش هستند:

تا ثریا هم که دستشان درد نکند ! هرجا قاتلی و قتلی هست، پای چادر در میان است!!

 

همین!

پ.ن: این نوشته در ماوا  و  جام نیوز   و  عمارنامه

۲۹ نظر ۲۸ دی ۹۰ ، ۱۳:۳۸
ماهے !!

اول و آخر ...یار

صبح بلند شدم دیدم برام اسمس اومده ... گفتم این کیه که یه سراغی از ما گرفته...نگاه کردیم دیدیم ایرانسله:|

گفتم حالا که بالاخره مارو یادش بود بذار بخونیم چی گفته این دفعه ...نوشته:

حذف شد!! 

همین!

۸ نظر ۱۷ دی ۹۰ ، ۱۱:۴۰
ماهے !!

اول و آخر...یار

میطلبی منو آقا؟؟

السلام علیک یا انیس النفوس

همین!

۱۶ نظر ۰۳ دی ۹۰ ، ۱۷:۳۹
ماهے !!
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ تیر ۹۰ ، ۲۱:۰۰
ماهے !!