همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک، عجیب می آید!
سلام! ضامن آهو، دل شکسته من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید
نگاه زخمیِ تو، تا بقیع بارانی است
مگر ز سمت مدینه، طبیب می آید؟!..
به پای در دلت، ای غریبه تنها
علی(ع) ز سمت نجف، عنقریب می آید
طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.
کبوتر دل من، بی شکیب می آید
برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید.
نه می خواهم به تور " ایتالیا " و " اسپانیا " بیفتم
نه بادام چشم های " چینی " ها و " ژاپنی " ها را ویار کرده ام
و نه نسیم " دبی" و " استامبول" به کله ام زده
نه هوس دو بیتی " بابا طاهر " دارم
نه " منار جنبان " دلم را می لرزاند
نه مات " کیشم "
نه موجی " خزر"
فاتحه ی " سعدی " و " حافظ " را هم از همین جا پست میکنم
من فقط یک بلیط رفت " مشهد " می خواهم
حتی الامکان بی برگشت ...
سلام.خونه جدید مبارک..
انشاالله قسمت همه بشه
ای شه طوس که سرچشمه الطاف خدایی
جان ما باد فدایت که ولی نعمت مایی
میوه باغ رسالت، شه اقلیم ولایت
بحر مواج علوم و کرم و لطف و رضایی
با بادها آرام و نامحسوس می آید
بوی خوشی از سمت و سوی طوس می آید
هنگام تطهیر است و باید دل به دریا زد
مرداب تا آغوش اقیانوس می آید
خورشید در دست از حریمت باز می گردد
آنکه به پابوس تو با فانوس می آید
تیر و کمان از دست هر صیاد می افتد
تا بچه آهویی به سوی طوس می آید
خورشید، سر در پیرهن، از سمت «پایین پا»
هر شب سلامی می دهد، پابوس می آید
تسبیح در دست از دل «صحن عتیق» ات ماه
هر صبح با «یا نور و یا قدوس» می آید
این زاغکی که شد دخیل پنجره فولاد
نقاره بردارید که طاووس می آید
دل کندن از دامان تو سخت است و زائر، باز
از شهر تو با اشک و با افسوس می آید...
سید محمد مهدی شفیعی
سلام
انشالله که سرباز امام زمان باشی
و هرکلمه ای که مینویسی یک لبخند رضایت بر لب امام زمان بنشانی *
با آرزوی توفیق
تازه دانستم نه با آب و نه با نان زنده ام
تازه فهمیدم نه با جسم و نه با جان زنده ام
تازگی ها باورم شد اینکه مثل هر غریب
دورتر از خود دلی دارم که با آن زنده ام
هر کجا رفتم به چشمان من آمد خاک او
دور نزدیکی که از او سخت حیران زنده ام
گرم او بودم دریغا دیر فهمیدم که من
با چه گرمایی در آغوش زمستان زنده ام
کم نمی آرم که در امروز و در فردای خود
از سرانگشتان آن لطف فراوان زنده ام
سایه وار از خود ندارم هیچ دور از آفتاب
هر کجا باشم به خورشید خراسان زنده ام
عباس چشامی
بسم الله...
اول. سلام که حس زیبای زیارت است... زیارت حرمش...
دوم بنا ندارم و نداشتم قبل از اینکه وبلاگی را از ابتدا تا انتها بخوانم ، نظری بنویسم... اما چه کنم که دل هوایی شده است...
سلام ای پسر حضرت زهرا...
فدایت همه جانها
که تویی کعبه ی دلها
و ما مُحرم این کعبه و مبهوت تماشا
همه مجنون تو هستیم و تو لیلا
همه بنده ، تو مولا
همه پست ، تو والا
همه قطره ، تو دریا
همه خار ، تو اسطوره ی گل ها
غلامیم و تویی صاحب ما حضرت آقا
عجین است غم عشق تو با آب و گل ما
و با عشق تو درسینه تپیدست دل ما
که تو یوسف زهرایی و ما نیز ندانیم چرا رفت به بی راهه زلیخا
سلام ای پسر حضرت زهرا...
ولایی و ولی نعمت مایی
ز سر تا به قدم عشق و وفایی
سراپاهمه دردیم
تو درمان و دوایی
فقیریم؛
و عشق است فقیری،
که تو حج فقرایی...
که هم قبله و هم قبله نمایی
تو آیینه ی شفاف خدایی
تو سلطان سخایی
گنهکارترینیم ولی باز نشستیم به امید نگاهی
که شهره به رضایی
و ما خار و خس ِ جوی تو هستیم رضا جان چه بخواهی چه نخواهی
گداییم سر کوی تو ای حضرت سلطان
به امّید کرَم دست به دامان تو ای یار غریبان
و ای مونس و غمخوار ضعیفان
نه فقط ما
که گدای کرم توست
هزاران چو سلیمان
و عجب نیست اگر موسی عمران
میان حرم تو بشود خادم و دربان
و عجب نیست اگر زنده شود عیسی مریم
به نگاهی ز تو و بر تن اموات دهد جان
و عجب نیست اگر با مدد از تو شود آتش چو گلستان
و عجب نیست که جبریل امین
خاک در کفشکنت را ببرد بهر تبرّک به جنان
عجبی نیست کاز عشق تو شود کفر مسلمان
عجب اینجاست که با این جبروتت شده ای ضامن آهوی بیابان
و عجب نیست همان آهوی وحشی
که تو ضامن شدی از لطف و کرامت
شود ضامن جمعی زخلایق به قیامت
سلام ای پسر حضرت زهرا
و ای شاه و امیرم
بود آرزویم بوسه ای از روی ضریح تو بگیرم
و همان لحظه بمیرم
که آرام شود این دل زارم
همه دار و ندارم
قرارم
نگارم
ببین از غم تو گشته خزان فصل بهارم
و من زائر کوی تو شدم تا که بیایی
به دم مرگ کنارم
و یا پا بگذاری به مزارم
اگرچه که من این مایه ندارم
ولی کاش بیایی و دو دستم به روی سینه گذارم
و سر از خاک بر آرم
و بگویم به تو ای صاحب دلها
سلام ای پسر حضرت زهرا... ماهی:
سلام... عجب چیزی بود اشکم درومد خدایی...فوق العاده بود...
صدای بال ملائک، عجیب می آید!
سلام! ضامن آهو، دل شکسته من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید
نگاه زخمیِ تو، تا بقیع بارانی است
مگر ز سمت مدینه، طبیب می آید؟!..
به پای در دلت، ای غریبه تنها
علی(ع) ز سمت نجف، عنقریب می آید
طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.
کبوتر دل من، بی شکیب می آید
برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید.