آرام جانِ خویش ز جانانِ خویش جوی...
بسم رب الح س ی ن (علیه السلام)
راهنمایی بودم. بغل دستی خوبی هم داشتم ولی همیشه موقع درس جواب دادن هول می کرد. یک بار قبل از این که معلم عربیِ مان از او سوالی بپرسد، به گریه افتاد. راستش درسش را هم نخوانده بود. معلممان مثالی زد به این مضمون که:"چرا مثل این زنایی که توی روضه ها هنوز مداح نخونده گریه می کنی؟ دیدین بچه ها ؟ اصلا مداح داره یه چیز دیگه می گه، طرف "های های" می زنه زیر گریه ! خب خانم صبر کن گوش کن ببین روضه خون چی میگه!" بچه ها هم همه زدن زیر خنده!
تمام محرم های این چند سال این داستان توی ذهنم بود. آن سال ها خیلی هم دقت می کردم که، ظاهرا معلممان راست می گفت.
ولی راستش را بگویم این شب ها توی هیئت خیلی خوب فهمیده ام که دلی که گرفته باشد، دلی که شکسته باشد، کاری ندارد که مداح چه می گوید، کافی ست او دم بگیرد و ما بفهمیم که چه مأمنی آمده ایم و شروع کنیم به زار زدن، بلکه م دست نوازش و آرامشی بر سر این کمترین بکشند . که الحق چه خوب استخوان سبکمان می کنند بعد هر روضه...
آقا جان ما هول کرده ایم، درس های مان راهم خوب نخوانده ایم... اما... تو بکش خط به خطای همه ی ما...
همین!