یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

برای نرگسِ کوچه...

چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۲۵ ب.ظ

اول و آخر... یار

یک وقت هایی هم هست که فکر می کنم اگر پیر بشوم اوضاعم چه ریختی می شود؟ شبیه آن پیرزنی که چند روز پیش توی خیابان پرید جلو ام و گفت: "مادر کجا روضه ست؟" از همان هایی که می گردند توی محل و از هر دری که باز باشد و بفهمند روضه دارند بروند تو. یا بشوم شبیه آن پیرزنی که جلوی قسمت خواهران مسجد می نشست روی صندلی و زمان هایی که اگر نزدیک خانه بودم و اذان مغرب را می گفتند می رفتم مسجد با کلی غر غر می گفت:" تو که جوونی برو بالا، بعدم پایین جا نیست" دستم را می کشید و می گفت: "بیا خودت ببین" و من صدای غر غر هایش را تا در بالا می شنیدم تا نفر بعدی ای از راه برسد!

بالا چقد فضایش آرام تر و معنوی تر از پایین بود و حس و حال خوش تری داشت و توی دلم تشکر می کردم از آن پیرزن! یا بشوم شبیه آن پیرزن تر و تمیز و معقولی که بر میگشت عقب و اشاره می کرد که کنارش جا دارد و من بروم پیشش در صف اول. چند باری هم خودم رفتم برایم جا باز کند. یک نفر که موقع سجده همه ی ریه ام را پر می کردم از عطر یاس جا نمازش -که پلاکی تویش دیده می شد- و عطر نرگس مقنعه اش؛ مقنعه ی چانه داری که کِشَش را می انداخت پشت سرش و می چسبید به بالای پیشانیش.

حرکات خیلی زیرکانه ای داشت.  مثلا یکبار که داشت دعا می خواند گفت این خط را معنی اش را بلند بخوان ریز است و می خواست من چیزی دستگیرم بشود. همیشه هم لبخند می زد و کلی صحبت می کردیم و من هیچ وقت توی دلم نمی گفتم چقد حرف می زند و دلم می خواست هی حرف بزند و هی گوش کنم. یکبار نمی دانم سر چه چیزی بود که اسمش را پرسیدم... گفت "نرگسم مامان جان"... من چقدر خوشم آمده بود که با یک خانم میانسال نرگس نامِ لبخند به لبی دوست شده ام!

دیروز که از جلوی در مسجد محلمان رد می شدم اعلامیه ای دیدم به نام :"بانو نرگسِ فلانی مادرِ شهید فلانی"....

+ برای شادی روحِ همه ی مادران شهدا صلواتی بفرستیم.

+عکاس: حجی مومن.

همین!

۹۲/۱۰/۱۸

نظرات  (۳۰)

خدا قوت وب خوبی دارید ما اماده تبادف لینک هستیم
عالی، چقدر زیبا نوشته شده بود..
خوش به سعادتتون، با آرزوی عاقبت بخیری و التماس دعای خیر
خوش به سعادتشون، خدا رحمتشون کنه...
۱۸ دی ۹۲ ، ۲۰:۰۲ ردِّ مداد
هموووووووون خانومه بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :(
آخر داستان....:(

ان شاالله با پسرشون محشور بشن!
روحشون شاد!

...
من دعاهاشون رو دوس دارم...
از ته دل دست و سرشون رو میارن بالا و با تمام وجود عاقبت به خیری رو برا آدم خواستارن!
سلام
ساکنان مسجد ما همه شان توی این رنج سنی هستند...
ولی . . .
همیشه هم خوب نیست که همه بزرگتر از خودت باشند!
پاسخ:
سلام... البته که من بیشتر نوع پیر شدن مد نظرم بود... چیزی که شاید حتی بهشم نرسم!
ممنون :)
دلم از این نرگس های کوچه خواست که جلوی راهم سبز بشوند...
۱۹ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۹ ترنم چماق
سلام....خدایش رحمتش کناد..............موفق باشید
۱۹ دی ۹۲ ، ۰۱:۰۲ advocate-haram.blog.ir

اللهم صل علی محمد و آل محمد

دلتان ک هوای شهدا کرد زیاد هستند مقبره شان در این شهر هر جای این شهر ک باشید هستند برای شنیدن حرفهایی ک ندارد گوش شنوایی جز خودشان حرفهایی ک نیاز دارند به خلاوتگاهی ک آرامت کند همه لحظات بودنش همه نگاه هایت همه اشک هایت

هفت تکه استخوان را آوردند به میدانی از میدان های این شهر و خاک کردیم با دستهایمان با دلهایمان با اشک هایمان و دیدم مادری ک خواب دیده بود فرزندش باز خواهد گشت و اشک میریخت در کنارمان...


پاسخ:
الحق که شهدا آرامش بخشند... 
چه دوست خوبی....
خدا رحمتشون کنه. . .
.
.
.
+اول اینکه: صلوات را نثار روحشان کردیم.
+ دوم اینکه : هدر خوشگلا رو میگیرن :دی
پاسخ:
:)
ای وای بیرون کار داشتما:-D
۱۹ دی ۹۲ ، ۱۱:۴۷ ₪محـرّم زآده!₪
قشنـگ بـود*_*
۱۹ دی ۹۲ ، ۱۸:۵۰ خانم چادری
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خوش به حال دلت :)
در مسجد همنشین همچین نرگسی بودی...
چقدر خوب نوشتین ماهی!
سلام...
برای نرگس کوچه دلت غزل خوان است...
۱۹ دی ۹۲ ، ۲۱:۰۰ آخرین کولی
بهترین و دوست داشتنی ترین و ماه ترین پیرزن زندگی ام بی بی رباب بود که بی خداحافظی رفت... دوازده، سیزده ساله بودم که رفت... حالا این روزها می فهمم که دخترهای بیست و دو ساله چقدر به مادر بزرگ نیاز دارند...
پاسخ:
:(
خدا بیامرزتشون شب جمعه ای...
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/node/27946
ما را از بروزرسانی خود آگاه
و با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
http://ammarname.ir -- info@ammarname.ir
یا علی

۲۰ دی ۹۲ ، ۰۱:۱۶ من ، بی تو
خدا رحمتشون کنه ...
پاسخ:
الهی آمین... خدا همه ی اسیران خاک رو بیامرزه....
ان شاء الله اول آرامشش باشد...
در کنار شهیدش
۲۱ دی ۹۲ ، ۰۸:۳۸ صاحبخونه
پیرزن ها..چه باحال که طرف اسم کوچیکشو گفته. داشتم فکرمیکردم معمولا سنت که بالاتر میره تو محیطای عمومی وقتی اسمتو بپرسن ناخودآگاه برای معرفی خودت فامیلیتو میگی. ولی اون اسم کوچیکشو گفت. مث بچه ها که ازشون اسمشونو میپرسن...
پاسخ:
خب خودم اسم کوچیک خواستم دیگه...ولی کلا خیلی باحال بود. 
۲۱ دی ۹۲ ، ۰۹:۱۹ سجاد عبدی

سلام سرباز...!

تاج گذاری سردارت مبارکت...!

ارادت

وای .. چقدر متاثر کننده ..

خدایش بیامرزد ..

سلام
عزیزم! وااای!
خیلی خوب بود.

پارسال رفتیم با بچه های دانشگاه خونه چند تا مادر شهید
همه شون کلی تحویل مون گرفتن و پذیرایی کردن و تعجب کرده بودن که چی شده دانشجوها اومدن سراغ ما!
مام قولشون دادیم که زود به زود سر بزنیم. اما...
امروز یکی از بچه ها میگفت یکی از مادر شهیدا رو دیده که میگفت چرا دیگه نیومدید؟
خدای بزرگ! ببخش ما رو
پس زود زود بریم دوباره
خدا رحمتشون کنه این مادر عزیز رو....

یا علی
پاسخ:
سلام :)
الهی... :( چقد دلم سوخت ریحان... 
آمین...
اللهم صل علی محمد و آل محمد...
۲۲ دی ۹۲ ، ۱۷:۲۷ شاید خودم
وای عجب پایانی داشت این رفاقت
خدا رحمتش کنه
یک دفعه بغضم شکست
پاسخ:
:(
سلام
بانو خدیجه را فراموش نکنیم...

http://elmepadideha.blog.ir/1392/10/24/10-%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D8%B9-%D8%A7%D9%84%D9%88%D8%A7%D9%84


اگر شرکت کنید ممنون میشم ...
خدا بیامرزدش ... و آقاپسرش دستش رو بگیره ....
۲۴ دی ۹۲ ، ۱۹:۵۹ مـَـ ه جَـبـیـטּ
آخی .. :(

دلم یه جوری شد ..




میگم ماهی: پیرزن مگه میتونه بپره جلوت؟ مگه پیرزن توانایی پریدن داره ؟

نه ننه .. نداره .. مطمئن باش این یکی نمیشی :دی
پاسخ:
پیرای محل ما مث پلنگن! 
اوهوم! اینجوریاس! 
۲۵ دی ۹۲ ، ۰۱:۲۵ تـــا به تـــا

امام کاظم علیه السلام می فرمایند:

گناهان اندک را کم مشمارید، زیرا همین گناهان اندک روی هم جمع
می گردند و زیاد می شوند.

*****************

دلم گرم خداوندیست،
که بادستان من گندم برای یاکریم خانه می ریزد!
چه بخشنده خدای عاشقی دارم!
که می خواند مرا باآن که می داند گنهکارم!
دلم گرم است،می دانم بدون لطف اوتنهای تنهایم

***

سلام

دعوتید به " دقت دق ات نمی دهد، سر سری رد نشو"

این من است -> ;'(
۳۰ دی ۹۲ ، ۱۹:۰۸ فرزند خاک
اوهوم
ولی قشنگ تر هم میتونستی بنویسی
پاسخ:
شما قلم خودتو با من مقایسه نکنا :)
برعکس من عاشق این متنمم..
اللهم صل علی محمد و آل محمد....
ممنون
اللهم صل علی محمد وآل محمد
پاسخ:
سپاس از شما.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">