یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تذهیب» ثبت شده است

در خطاطی، خط معلی را جور دیگری دوست دارم. عجب که چه اسمی روی این خط گذاشته‌اند. هم از جهت معنای باطنی فوق العاده ای که در پست قبل توضیح دادم، هم به جهت ترجمه تحت‌اللفظی. همان‌طور بلند، رفیع و برافراشته. کاملا مطابق با واقعه کربلا. چند سال پیش به عشقِ خط معلی رفتم حوزه هنری. از رفتنِ مستقیم به سمت معلّی کمی هراس داشتم. به چشمم سخت می‌آمد. دوست داشتم منِ هنرنخوانده، پایه‌ی هنری، کشیدنی و نوشتنی‌ام را قوی‌ کنم بعد بروم سراغ معلی. ولی نه با سبک معمول. ظریف کاری و دقیق شدن در کشیدن جزئیاتی که کار هرکسی نباشد برایم جذاب بود. کمی نگارگری یا مینیاتور و بیشتر تذهیب یادگرفتم. دوست داشتم دور تابلوهای معلایم را خودم تذهیب کار کنم، نه دیگری و بعد بروم سراغ خطاطی. ادامه ندادم. پس حرفه‌ای هم نشدم ولی به قدری بود چیزهایی بکشم. چند ماهی بود که احساس می‌کردم خاطرم مکدر شده و تمرکزم قدری کاهش پیدا کرده‌. باید دوباره خودم را پیدا می‌کردم. فقط به این فکر می‌کردم دست‌هایم، این ده تا انگشت می‌توانند وضعیتم را جوری که می‌خواهم کنند. این‌طور وقت‌ها کارهای یدی کارشان را خوب بلدند. تایپ کردن نوشته‌ها را بیشتر از نوشتن روی کاغذ دوست دارم. چون تو مجبوری با هر دو دست تایپ و هر دو نیم‌کره را درگیر کنی. همین هم موجب افزایش تمرکز می‌شود. قسمت شد و چند وقتی است دوباره سراغ هنر و خط رفته‌ام. بدون هراس. دیروز که استادم مشغول تذهیب کاری دور تابلوی معلی « ولایه علی‌بن‌ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» بود داشتم فکر می‌کردم اگر چندسال قبل رها نمی‌کردم، شاید من هم حالا مشغول تذهیب نگاری دور اثر خودم بودم. اگرچه نه به کیفیت استادم که بیست و اندی سال است حرفه‌اش این است. خطاطی، تذهیب و به طور کلی نقاشی، انگار دیر بازده‌اند. اگرچه کند پیش می‌روند، مخصوصا اگر وقت زیادی برای مشق کردن نداشته باشی، اما وقتی جا بیفتند می‌بینی ارزش وقت گذاشتن را داشته. 

۶ نظر ۰۷ تیر ۹۸ ، ۱۴:۳۷
ماهے !!
اول و آخر... یار
برای من هر دوره ای اوجی داشته .. دبستان قاری مدرسه بودم هر سال هم رتبه هایی در منطقه و استان کسب میکردم. راهنمایی نقاشی میکردم، کارت پستال هایی میساختم با نقاشی کشیدن که حالا بعد از گذر این همه سال که دوباره در صندوقچه ی اسرارم(!) دیدمشان فکر نمی کنم دوباره بتوانم طراحی کنم.
دبیرستان اما دنبال شعر گفتن بودم. دنبال سفر نامه نویسی. دنبال روزانه نویسی. از بستنی خوردن توی مدرسه و کلاس های تابستانی بگیر تا نوشتن صحبت های بغل دستی ام شکوفه که حالا مادر شده است ..
دانشگاه اما شدیدا دنبال نوشتن بودم از اول اولش نمیدانم چرا .. آن قدر که با دوساعت فکر نهایت می توانستم یک بیت دست و پا شکسته شعر بگویم .. اما بیکار که میشدم می نوشتم.
حالا هم که چند وقتیست افتادم روی دور خطاطی .. خطاطی را هنوز خیلی وارد نیستم. یعنی اصلا وارد نیستم. فقط توی ذهنم افتاده بروم سمت خطاطی، تذهیب، خطاطی نقاشی ..
دوستی میگفت هیچ کدامش به دردت نخواهند خورد .. ذوق هنری نداشت شاید .. شاید هم درست میگفت !
ولی من همه ی این کار ها را برای دل خودم انجام دادم. حتی اگر هیچ کدامشان توی زندگی به کارم نیایند. هنر روح آدم را لطیف نگه می دارد. فکر میکنم اگر دنبال این کار ها نبودم نمی دانستم حتی دنیا چه شکلی ست. هنر دید آدم را عوض میکند.
جالبی همه ی دوران ها این بود که هیچ کدامش را کلاسی نرفتم. به نظر من بهترین آموزش برای شخص خود فرد است.. هزار تا استاد و دبیر و مربی بیاورند برایت هیچ فایده ای ندارد تا ته دلت کشش نداشته باشد به آن کار ..
آدم باید هر لذت حلالی را توی دنیا تجربه کند.. خدا گذاشته که لذت ببری و از نعمت هایش استفاده کنی و چه چیزی شیرین تر از کشیدن صدای قلم مرکب خورده روی کاغذ با دستان خودت ..
۸ نظر ۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۱:۲۹
ماهے !!