یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

بدون عنوان

شنبه, ۳ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۵۴ ب.ظ

توی فکر بود. قبلا گفته بود وقت هایی که عمیقا توی فکر است مشغول حل کردن مسائل کاری است و تمرکز کرده است. نگران نباشم. هیچ اتفاقی دیگری در کار نیست. امروز اما نگران شده بودم. مدل فکر کردنش با همیشه فرق داشت. من فهمیده‌ام که چهره‌اش موقع حل مساله چه شکلی است. قیافه تمرکز کرده‌اش حل مساله ای نبود. اعداد و حروف را توی چهره اش نمی دیدم. می‌خواستم بدانم حدسم درست است یا نه. دوست داشتم بدانم چه چیزی ذهنش را درگیر کرده. دلم می‌خواست دلداری‌اش بدهم. از طرفی هم فهمیده‌ام اگر اتفاقی، وقتش باشد خودش تعریف می‌کند. به سوال پرسیدن من نیست. گفتم این طوری نمی شود. باید ته و توی ماجرا را در بیاورم. سر سفره بودیم که ماجرای یکی از پست‌های احسان گودرزی را تعریف کردم. گفتم یک شب یکی از همکارانش به او اطلاع داده که یکی از ترانه‌هایش از بیخ و بن مجوز نگرفته و او چقدر ناامید و کلافه شده بود و دلش می خواسته با دوستی درد دل کند و غر بزند و چرخیده سمت زنش که ماجرا را تعریف کند و خودم اضافه کردم که کی بهتر از خانم آدم؟ و بعدش حالش بهتر شده. بماند که اصلا یادم نبود واقعا طرف تعریف کرده ماجرا را یا نه!

بعد که آن پست را مطرح کردم در کمال ناباوری شروع کرد ماجرا را گفتن. یک جوری شروع کرد که احساس کردم کلا حرف‌های من را نشنیده و خودش خودجوش تعریف می‌کند. کمی دلخور شدم که ای بابا برای کی تعریف می کردم. ولی به هر حال او داشت می‌گفت و من به هدفم رسیده بودم. از خوشحالی هول شدم. حسابی حواسم را جمع کردم که درست دلداری بدهم جملاتم هیچ بویی جز امید نداشته باشد. حرفمان با غذا خوردنمان تمام شد.

بعد از چند دقیقه سکوت گفت دیدی منم چرخیدم سمت تو. راهکارم جواب داده بود.

۰۰/۰۷/۰۳
ماهے !!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">