یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

صبح است ساقیا..

سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۰ ب.ظ

صبحا که چشمام باز میشه اولین چیزی که میبینم ساعته. نور کم جون صبحگاهی روش افتاده. ایده آلم این بود شاخه برگی که قلمه زدم بیاد آویزون شه دورش ولی هنوز اونقدر بزرگ نشده. إنی وی. معمولا ساعت رو اشتباهی تشخیص می دم. چون ساعتای دیگه ش معلوم نیست و مغزمم خوابه هنوز. یعنی اگر پنج و نیم باشه من فکر میکنم چهار و نیمه! برای همین بازم میخوابم! و اگر صدای بلند نماز خوندن پدر و برادرم نباشه حتما خواب می مونم! خب بدم نشده. چون سعی می کنم از همون اول هوشیارتر عمل کنم و درست تشخیص بدم. بین هر قسمت رو به دو قسمت تقسیم می کنم و بعد حدس میزنم. که خب بازم یکی دو روز اول اشتباه تشخیص میدادم :| ولی الان حل شده و مثل دبستانیا که تازه شروع می کنن به خوندن ساعت، می تونم زمان رو درست بگم! البته چالش به این جا منتهی نمیشه و در ادامه قصد دارم هر چند وقت یکبار ساعت رو بچرخونم تا تاس ها جاش جابه جا شه و ذهنم رو اول صبح به خاک و خون بکشم :]

 

+ این همون ساعت دست سازیه که توی پست قبل گفتم.

۹۸/۰۵/۲۹
ماهے !!

نظرات  (۳)

۲۹ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۱ پلڪــــ شیشـہ اے

سلام سلام.

عیدت مبارک خواهرجان

چه خوشگل و خلاقانه است. ایول الله

پاسخ:
سلام عید شما هم مبارک خانم.
ممنونم از لطفت :*
۳۰ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۰۸ دچارِ فیش‌نگار

حیف که گفتین دست سازه وگرنه میخواستم نظرم رو درموردش بگم :)

پاسخ:
فرقی داره مگه
۰۱ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۱۷ سربازِ روزِ نهم

خیلی تر و تمیزه

من نهایت تلاشم چاپ طرحم روی شاسی

سوراخ کردن اون با دریل و چسباندن امعا و احشا ساعت بود

پاسخ:
:))

ممنونم. هنوزم از اندازه تاس هاش راضی نیستم ولی دیگه رهاش کردم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">