یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هنر» ثبت شده است

من اما برترین آدم‌ها را از نگاه خود در دو دسته دیده‌ام. آن قدر که شده بود گاهی می خواستم دنیا را از این کشف غیر تازه‌ام که «اخلاق ورزشی» واقعا وجود دارد، خبر کنم. بله دسته‌ی اول ورزشکاران‌اند. هرچه جلوی ایشان تواضع بورزی، نه تنها ذره‌ای غرور نمی‌گیرند بلکه در کمال تحیّر، در عین قدرت متواضع تر برخورد می‌کنند. بیشترین حس امنیت روحی را -حتی اگر اختلافات عقیدتی زیادی داشته باشیم- زمانی دارم که با دوستان ورزشکارم هستم. در مقابلشان می‌توانی خودت باشی. نگران برخوردشان نیستی. چون دیگری را بر خود ارجح می‌دانند و خودی در میان نیست. جمع‌هایشان پر است از دلگرمی، شور و نشاط و مراقبه. ورزش حرفه‌ای پس از مدتی اخلاقیات و حالات آدم را تغییر می‌دهد. مربّی هم البته، نقش به سزایی دارد. دسته‌ی دوم با کمی اختلاف، هنرمندانی هستند که با دستانشان چیز قابل عرضه‌ای خلق می‌کنند. مثلا خطاط‌ها و نقاش‌ها. نمی‌دانم وجه تسمیه‌اش چیست ولی، همان روحیه‌ی تواضع که «هرچه متواضع‌تر باشی، متواضع‌ترند» را نیز در آن‌ها هم دیدم. پر از ادب و احترامِ غیرتصنعی. شهید آوینی هنر واقعی را با الهام گیری از معارف اسلامی آن چنان توصیف می‌کند که با فطرت و حقیقت انسانی در هماهنگی کامل است. او می‌گوید: «هنر شیدایی حقیقت است. همراه با قدرت بیان آن شیدایی. هنرمند رازدار خزائن غیب است و زبان او زبان تمثیل است. پس باید رمز و راز ظهور حقایق متعالی را در جهان بشناسد.» شاید برای همین است که هنرمند واقعی کبر در وجودش محو می‌شود. آقای مجتهدی برای رهایی از کبر این نسخه را دارد: «عُجب خیلی بد است. هر چقدر هم خوب هستی، هر که را دیدی، بگو این از من بهتر است. حتی معتادی را هم در کوچه دیدی، بگو شاید او عاقبت به‌خیر شود، من بدبخت. پناه ببریم به خدا.»

آدم‌های بزرگ و قوی متواضع ترند. بدون این که خودشان بدانند یا بخواهند که چنین شناخته شوند. در این زمینه پیامبر اکرم در کنزالعمال، حدیث 5737 می‌فرمایند: «کسی که فروتنی کند چنین کسی نزد خود ناچیز است، ولی در چشم مردم، بزرگ می‌باشد». حقیقتی است. از خدا میخواهم دوستانی از این جنس‌ نصیبمان کند تا بوی خوششان ما را هم درگیر کند.


+ این پست میتواند ادامه پست قبلی‌ام باشد.

۱ نظر ۱۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۳۰
ماهے !!
اول و آخر... یار
برای من هر دوره ای اوجی داشته .. دبستان قاری مدرسه بودم هر سال هم رتبه هایی در منطقه و استان کسب میکردم. راهنمایی نقاشی میکردم، کارت پستال هایی میساختم با نقاشی کشیدن که حالا بعد از گذر این همه سال که دوباره در صندوقچه ی اسرارم(!) دیدمشان فکر نمی کنم دوباره بتوانم طراحی کنم.
دبیرستان اما دنبال شعر گفتن بودم. دنبال سفر نامه نویسی. دنبال روزانه نویسی. از بستنی خوردن توی مدرسه و کلاس های تابستانی بگیر تا نوشتن صحبت های بغل دستی ام شکوفه که حالا مادر شده است ..
دانشگاه اما شدیدا دنبال نوشتن بودم از اول اولش نمیدانم چرا .. آن قدر که با دوساعت فکر نهایت می توانستم یک بیت دست و پا شکسته شعر بگویم .. اما بیکار که میشدم می نوشتم.
حالا هم که چند وقتیست افتادم روی دور خطاطی .. خطاطی را هنوز خیلی وارد نیستم. یعنی اصلا وارد نیستم. فقط توی ذهنم افتاده بروم سمت خطاطی، تذهیب، خطاطی نقاشی ..
دوستی میگفت هیچ کدامش به دردت نخواهند خورد .. ذوق هنری نداشت شاید .. شاید هم درست میگفت !
ولی من همه ی این کار ها را برای دل خودم انجام دادم. حتی اگر هیچ کدامشان توی زندگی به کارم نیایند. هنر روح آدم را لطیف نگه می دارد. فکر میکنم اگر دنبال این کار ها نبودم نمی دانستم حتی دنیا چه شکلی ست. هنر دید آدم را عوض میکند.
جالبی همه ی دوران ها این بود که هیچ کدامش را کلاسی نرفتم. به نظر من بهترین آموزش برای شخص خود فرد است.. هزار تا استاد و دبیر و مربی بیاورند برایت هیچ فایده ای ندارد تا ته دلت کشش نداشته باشد به آن کار ..
آدم باید هر لذت حلالی را توی دنیا تجربه کند.. خدا گذاشته که لذت ببری و از نعمت هایش استفاده کنی و چه چیزی شیرین تر از کشیدن صدای قلم مرکب خورده روی کاغذ با دستان خودت ..
۸ نظر ۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۱:۲۹
ماهے !!