یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نفس» ثبت شده است

با اصفهانیِ همیشه جواب

 

۰ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۱۴
ماهے !!

اول و آخر... یار

به سراغمان می آید بی آن که نفس هامان به شماره بیفتد...

بی آن که بدانیم دمی بعد از این بازدم نداریم...

بی آن که جایی برای گریز، جایی برای پناه داشته باشیم...

به سراغمان می آید...

مرگ...

+ فوتو بای خودمان!

+ عمق تنهایی احساس مرا دریابید/ دارد از آیینه انگار بدم می آید...

همین!

۲۴ نظر ۰۴ مهر ۹۳ ، ۲۰:۴۵
ماهے !!

اول و آخر... یار

یه بادکنک داد دست من

که بادش کنم

یکم که بازی کرد

انداختش اون گوشه

الآنم افتاده اون گوشه

اون فقط الکی باد داره

هیچی توش نیست به جز هوا!

بیخودی خودشو بزرگ می بینه..

خود احمقشم می دونه زیاد باد نمی مونه!

منم کاری باهاش ندارم. کاریم نمی تونم براش بکنم.

البته یه کاری هست که از این وضعیت نجاتش بدمو حالشو خوب کنم

یه سوزن دواشه..

+ اللهم اعوذ بک من شر نفسی...

+ فایل صوتی کوتاه و مفید (+) تا آخرش گوش کردنیه..

بی ربط نوشت:  اما خدا نیاورد آن روز را که آه ... گیرد دلی بهانه پاییز در بهار...

همین! 

۴۸ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۰۴
ماهے !!
اول و آخر... یار
دوباره کلمات توی ذهنم این پا و آن پا میکنند، می آیند و نمی آیند...
تا به حال با خودت غریبه شده ای؟!
تا به حال شده وقتی در حال حرکت هستی با عطسه ای عمیق و وسیع چشم باز کنی ببینی سایه ات میخواهد خفه ات کند؟!
خدایا! سایه ام هم دیگر مرا نمیشناسد...شایدهم من او را! قصد جانم را کرده بود!
از خودم در امان نیستم...
اللهم اعوذ بک من شرّ نفسی...
خدایا! چگونه با این خراب آباد، قیامتم را آباد کنم؟!
همین!
۵ نظر ۲۳ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۵۶
ماهے !!

اول و آخر... یار

نفس رو نباید کشت ...نباید خفه کرد! باید افسارشو بگیری دستت هر طرف که خودت میخوای بکشونیش...

یه دبیر ادبیات داشتیم سال  دوم دبیرستان تعریف میکرد یه درویشی عاشق فالوده بوده  از طرفیم میخواسته نفسشو تربیت کنه که دیگه هوس  بیخودی به سرش نزنه ، پس چی کار میکنه ؟ میره 15سال تو فالوده فروشی کار میکنه و لب نمیزنه به فالوده تا اینکه اجلش میرسه!

اونوقتا با خودم میگفتم خب مشکل داشته! سر یه چیز دیگه امتحان میکرد نفسشو ... خوردنیو که نمیشه نخورد! اما حالا میبینم اتفاقا سر همون مسخره ترین چیزی که خیلی  دلت میخواد انجام بدی ، نباید انجام بدی تا حسابی افسار نفستو بگیری دستت...

امام علی ع میفرمایند: من نفس خود را با  تقوا ریاضت می­دهم. نفس انسان مانند حیوان سرکشی است که هر از چند گاهی می­خواهد بگریزد و سرکشی کند پس انسان باید با ریاضت آن را مهار کرده و به راه آورد. نهج البلاغه، نامه 45، بند 10

حالا اصلا خود تقوا یعنی چی؟ یادمه یک بزرگی میگفت  تقوا مثل این می مونه که توی یه بیابون پر از خار مجبور باشی بری و جوری قدم برداری که این خار ها  تو پات نره ..اذیتت نکنه ...

کسی که با تمرین بخواد حیوان سرکشی را رام کند می گویند آن را ریاضت می دهد و «رائض» کسی است که با تمرین حیوان سرکش را رام می کند.

همین!

۹ نظر ۰۴ بهمن ۹۰ ، ۱۰:۵۵
ماهے !!