اول و آخر ... یار
آن هایی که آهن بدنشان بالاست، میبایست از میادین مغناطیسی شهر دورشان کنند و ترکش های طلایی روحشان را برای روز مبادا به عنوان سند نگه دارند، امکان دارد دوباره صدایی سمج اما زلال بیاید و همه کسانی را که از پا افتاده اند هل بدهد به سمت خدا!
آن وقت این قلب ها را که به "شک" افتاده اند میزان خواهد کرد و همه را خواهد برد به همسایگی آبشار "یقین" تا به آواز شهیدان که در آمد و شد نفس هایمان گم است گوش دهیم! وه که چه صدای دلنوازی..
ملامت کشانند مستان یار...
پ.ن1: "آه" که میکشم عطر جگرکی سر گذر میپیچد توی فضا... آه...
پ.ن2: چقدر این آهنگی که "احسان خواجه امیری" برای "خدا" خونده رو دوست دارم:)(+)
همین!
۱۵ نظر
۲۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۶:۱۴