تو میتوانی ساختمانی که بوی نا گرفته، نشست کرده، کمکم پایهاش سست شده و ناگهان پایین میآید را سر پا کنی. مثل پرندههای له و پخش شدهی حضرت ابراهیم روی کوهها. گناههای نادانسته و ناخواسته مثل نمناکی و به بوی نا میمانند. کمکم فونداسیون ساختار ایمان آدم را سست میکنند و ناگهان پخش زمینت. مثل آن پرندهها خردهریزههایم را بههم وصل کن. مثل روز ازل محکم و بینقص. «لیطمئنّ قلبی».
مثل وقتی که حضرت ابراهیم را به آتش افکندند و او فقط به خدای خودش فکر میکرد. به آتش دستور دادی: «برداً و سلماً علی ابراهیم». گناه قلب را میسوزاند. دود و خاکسترش آن را سیاه میکند. ابراهیم نیستم. تو اما، همان خدایی. خدای ابراهیم، خدای من هم هست.
۱ نظر
۲۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۴۰