اوایل این هفته میرحسین موسوی با انتشار پیامی به خانوادههای کشته شدگان اعتراضات اخیر تسلیت گفت و مقابله با اغتشاشگران را با ماجرای میدان ژاله تهران در آستانه انقلاب 57 مقایسه کرد. این نامه برای طرفداران تند و تیزش و حتی اصلاحطلبان خوشایند نبود. تا جایی که علی مطهری هم از آن انتقاد کرد.
موسوی قریب به ده سال است که در حصر بهسر میبرد. حصری که در آن هم میشود فعالیت مجازی داشت، هم به سفر رفت، هم پیام و بیانیه فرستاد و یا هرکار دیگری که دوست دارد بکند! او در آستانهی 78 سالگی بیشتر بهنظر میرسد با انتشار این پیام که تماما از همه جا ناامید است و دیگر قدرتی در خود نمیبیند و در معرض دید نیست، دوست داشت به نحوی به ماجرا راه بیابد و خود را مبارزی نشان دهد که با مردم است و در تاریخ ماندگار شود!
احمقانهترین قسمت ماجرا به لحاظ جامعهشناختی این است که همگی موافق این سیاستها بودند. من جایی ندیدم که اقتصاددان یا سیاستمداری با اصل گرانی بنزین مشکلی داشته باشد و این قضیه را «کاسبکارانه» بداند. اگر آقای موسوی رئیس جمهور میشد چه کسانی کابینهاش را تشکیل میدادند جز امثال همین «آخوندی»ها؟ این خونها برای این افراد ریخته شدهاست. در این ماجرا مردم با سپاه و بسیج مشکلی نداشتند که حالا بخواهد معترضین را در مقابلشان قرار بدهد یا شاه را با ولی فقیه مقایسه کند. میرحسین موسوی از آن دسته آدمهاییست که به هردستاویزی چنگ میاندازد تا منفعت شخصی خودش را حفظ کند و منفعت ملی برایش هیچ ارزشی ندارد. هیچ ارزشی!