اول و آخر... یار
حشره ی کوچکی را انگار کن در میدان صوتیِ ناقوسِ به صدا در آمده ای باشد. از فرکانس صدای ناقوس هر چیز آرام گرفته ای در اطرافش، حتی آن حشره را به رعشه در بیاورد.
یک وقت هایی بعضی اتفاقات چنان رعشه ای بر تنِ آدمی می اندازد که تا مدت ها آرام نگیرد...
منم آن حشره ی کوچک در آن میدان بزرگ صوتی...
همین!
۱۸ نظر
۰۱ آبان ۹۳ ، ۲۲:۵۵