اول و آخر...یار
بدون هیچ پیش زمینه ای شروع میکنم به تایپ کردن برای تو... ببخشید که خیلی برای دل شما قلمم خوب نیست، قلم که چه عرض کنم؟! خودم هم برایت خوب نیستم..!
پشت به سایه ها و صدا ها پیش می روم...
باید غصه ها و غم هایم را بگذارم کنار،به بهانه ی میلاد تو...
همه منتظرند یک ناجی بیاید دستشان را بگیردُ...
غبار از دل و روی شان را که انگار هزار صبح نشسته باشند بشوید...
در کجا ایستاده ای که جهان انگشت حیرت می گزد و این چنین به تو خیره مانده؟!
تا کی این مونولوگ ها را تکرار کنم؟
پ.ن1: مثل یک بیت غزل می رسی روزی ناگهان... همه غزل هایم نصفه نیمه رها مانده اند مثل ادامه همین تک مصرع...
پ.ن2: شب ولادت شماست و من مثل همیشه بدون هدیه آمده ام... شما آقایی کنُ...رد نکن مرا...عرض تبریک آقا و کمی بی تابی...(+)
همین!
۲۲ نظر
۰۲ تیر ۹۲ ، ۱۳:۰۲