اول و آخر... یار
زیر باران دعا کردم که زود برگردی .. سالم برگردی .. خوب برگردی.. خوب برگشتن خیلی مهم است .. با رضایت برگشتن خیلی مهم است .. و این که بعد از برگشتنت همه چی خوب باشد خانه مرتب باشد حالِ صاحب خانه بهتر است، حال صاحب خانه که خوب باشد حال همه خوب است.. مادرم سفارش کرده که: هر وقت تصمیم به مسافرت گرفتی خانه ات را مرتب کن بعد برو، وقتی برگردی ببینی همه جا مرتب است حس بهتری داری.. خستگی سفر توی جانت نمی ماسد..
حسابش را بکن یک روز که مثلا جمعه هم هست، برگردی ببینی یک مملکت بهم ریخته است ! چه حالی می شوی ؟!
+ حسی که الان دارم رو خیلی دوست دارم!
تنها.. بارون بی وقفه و پر صدا، رعد و برق.. پنجره ی باز .. رقص پرده ی گلدارِ صورتی پنجره ی اتاقم توی فضا .. بعد شُش ها مو پر میکنم از عطر خاک بارون خورده.. سرفه های پی در پی بخاطر این سرماخوردگیِ لعنتی ! همینطوری لپتاپ هم داره برای خودش زانیار رو میخونه..
همیشه من به سازِ تو .. برده سازت قرار از من ..
+ تصمیم گرفتم دیگه "همین!" های تهِ پستم رو ننویسم.. :)