یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم» ثبت شده است

حتی روضه‌ی صبحگاهی حسینیه حق‌شناس هم نتوانست خواب از سرم بپراند. هر سخنرانی که در هرجا حرف می‌زند انگار کن قرص خواب می‌خوراند. حتی پناهیان با تن صدای بالا و پایینش. معضلی شده‌.

۳ نظر ۱۵ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۵۹
ماهے !!

آن وقت‌هایی که هنوز در گوگل جلوی اسم مداحی‌ها، شورها و روضه‌ها نمی‌نوشتند (جدید) و ما آخرین‌ها را از پاساژ مهستان متوجه می‌شدیم؛ وقت‌هایی که کنار تصویری‌ها می‌نوشتند «گنجینه‌ی معرفت» و علیمی و سیدجواد ذاکر که می‌خواند: «اگه دیوونه ندیده‌ای به ما میگن دیوونه اگه دیوونه شنیده‌ای به ما می‌گن دیوونه» بیشتر روی بورس بودند، با مفهوم جدیدی از عزاداری آشنا شده‌ بودم. وقتی‌که چهچهه‌های مداح جدیدی به اسم حسین سیب‌سرخی سر زبان‌ها افتاده بود و من از صدای گرفته‌ی هلالی فراری بودم و حدادیان زیاد گوش نمی‌دادم، خلج را ترجیح می‌دادم. حاج حسن خلج مردانه می‌خوانْد، سنتی می‌خوانْد. هنوز هم همین‌طور است. آدم از خواندن اتوکشیده و تر و تمیزش احساس خوب می‌گیرد، نه اضطراب. امیدوارم همیشه همین‌طور بماند. 

۱ نظر ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۳۸
ماهے !!

بسم رب الحسین (علیه السلام)

کسی چه میدانست که قرار است امشب بشود روضه ی تمام عیار؟ جز پدر، که از همان اول به علی ِ اکبرش میگوید:

سر راهت دم آن خیمه کمی راه برو..

راه برو بابا جان.. راه برو قد و بالایت را خوب تماشا کنم.. پسر بزرگ کرده ام که بشود پهلوان، که بشود عصای پیری ام .. خسته که شدم، دلتنگ پدربزرگت که شدم نگات کنم یاد پیامبر بیفتم، حرف بزنی یاد پیامبر بیفتم، اخلاقت را ببینم یاد او بیفتم.. ولی حالا ..

خدا نسل تو را قطع کند عمر سعد که نسل مرا از این فرزند قطع کردی..

علیِ اکبر به میدان که رفت همه از مقابلش فرار میکردند، حمید بن مسلم راوی حدیث می گفت: کنار مردی بودم. او ناراحت شد، گفت: قسم می خورم اگر این جوان از نزدیک من عبور کند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت و گذاشت لعنت خدا بر او باد..

علیِ اکبر که آمد نزدیک این نامرد او را غافلگیر کرد و با نیزه محکمی آنچنان به علیِ اکبر زد که دیگر توان از او گرفته شد به طوری که دستهایش را به گردن اسب انداخت، چون خودش نمی توانست تعادل خود را حفظ کند..


فاحتمله الفرس الی عسکر الاعداء فقطعوه بسیوفهم ا ر ب ا، ا ر ب ا ..


و در باد پریشان شد مویش..


آه..

"چیده ام روی عبا هستی خود را، دنیا .. "


چطور تاب آوردی ارباب .. که روضه ی علی اکبرت جان را از بدن آدمی جدا می کند..

۵ نظر ۲۹ مهر ۹۴ ، ۱۷:۲۲
ماهے !!

اول و آخر... یار

کربلا نرفته بود، ولی شده بود یک وقت هایی که توی حیاط  ایستاده یا توی خانه نشسته، دستش را به نشانه ی احترام بگذارد روی سینه اش و بگوید:"السلام علیک یا ابا عبدالله... ". بعد تو انگار می کردی که جلوی ضریح ایستاده... .

+ photo by mahi !

همین!

۳ نظر ۳۰ آبان ۹۳ ، ۱۹:۰۹
ماهے !!

بسم رب الح س ی ن (علیه السلام)

راهنمایی بودم. بغل دستی خوبی هم داشتم ولی همیشه موقع درس جواب دادن هول می کرد. یک بار قبل از این که معلم عربیِ مان از او سوالی بپرسد، به گریه افتاد.  راستش درسش را هم نخوانده بود. معلممان مثالی زد به این مضمون که:"چرا مثل این زنایی که توی روضه ها هنوز مداح نخونده گریه می کنی؟ دیدین بچه ها ؟ اصلا مداح داره یه چیز دیگه می گه، طرف "های های" می زنه زیر گریه ! خب خانم صبر کن گوش کن ببین روضه خون چی میگه!" بچه ها هم همه زدن زیر خنده!

تمام محرم های این چند سال این داستان توی ذهنم بود. آن سال ها خیلی هم دقت می کردم که، ظاهرا معلممان راست می گفت.

ولی راستش را بگویم این شب ها توی هیئت خیلی خوب فهمیده ام که دلی که گرفته باشد، دلی که شکسته باشد، کاری ندارد که مداح چه می گوید، کافی ست او دم بگیرد و ما بفهمیم که چه مأمنی آمده ایم و شروع کنیم به زار زدن، بلکه م دست نوازش و آرامشی بر سر این کمترین بکشند . که الحق چه خوب استخوان سبکمان می کنند بعد هر روضه...

آقا جان ما هول کرده ایم، درس های مان راهم خوب نخوانده ایم... اما... تو بکش خط به خطای همه ی ما...

همین!

۱۳ نظر ۱۵ آبان ۹۳ ، ۱۸:۱۷
ماهے !!
بسم رب الح س ی ن (علیه السلام)

امروز حسین(علیه السلام) ...
                                          ح س ی ن (علیه السلام)
                                                                               می شود...
تشنه، گرسنه...
ذوالجناح با یال خونین خبر داد...

+ در روضه ی ارباب جا دارد آدم جان بدهد........ 
+ در این روز خوردن و آشامیدن، بخصوص از غذاهای لذیذ، نامناسب است...*
التماس دعا

منابع تاریخی:*توضیح المقاصد: ص3

                          مسارالشیعه: ص25.

همین!

۸ نظر ۱۳ آبان ۹۳ ، ۱۰:۳۱
ماهے !!
بسم رب الح س ی ن (علیه السلام)
+ photo by mahi !
و لعن الله ابن مرجانه و عمر پسرِ سعد را
که خوشحال بودند از کثرت سپاهشان...*
شمر، به خیالش امان نامه اش را قبول می کنند!
از طرف امیرشان می گفت امان نامه برای این باشد که به خاطر حسین(علیه السلام) خودتان را به کشتن ندهید!!
هُم لا یفقهون!
عموی مان عباس(علیه السلام) فرمود:
"لعنت خدا بر تو و بر امیرِ تو (و بر امان تو) باد...
ما را امان نامه می دهید در حالی که پسرِ رسولِ خدا در امان نباشد؟!" **
به گمانم ابرها هم برای مظلومیت پسرِ رسول خدا دلشان گریه می خواست... مثلِ منِ الآن...

امروز عمو... سه بخش دارد...

...دست... بدن... دست...

و الله ان قطعتموا یمینی‏ انی احامی ابدا عن دینی‏...

پ.ن : شنیدنی : (+)

منابع تاریخی:*کافی: ج 4، ص 147

                     **از مدینه تا مدینه: ص 381-382

همین!

۶ نظر ۱۲ آبان ۹۳ ، ۱۱:۲۰
ماهے !!
بسم رب الح س ی ن (علیه السلام)

آب... نایاب...شد...*

همه ی لذت یک پدر به این است که قد و بالای جوانش را ببیند برای همین زمانی که حضرت علی اکبر(علیه السلام) اذن میدان می گیرند ، پدر از ایشان می خواهد که

سر راهت دم آن خیمه کمی راه برو...

حالا شما حسابش را بکنید، زمانی که حضرت ارباب بالای سر جوانش بود عمه ی سادات کنارشان رفت تا او را با خود ببرند حسین بن علی (علیه السلام) فرمود زینب من زیر شانه هایش را می گیرم، شما هم پاهایش را، اما همین که قصد بلند کردن بدن را کردند دیدند نمی شود بدن را بلند کرد. امام حسین (علیه السلام) عبای خود را گشودند تا بدن "اِرباً اِربا" را داخل آن بگذارند... **

خواهم که بوسه ات زنم،اما نمی شود
جایی برای بوسه که پیدا نمی‌شود

ای پاره‌پاره‌تر ز دلِ پاره پاره‌ام
گفتم بغل کنم بدنت را .. نمی‌شود

امروز وقتی حسین بن علی(علیه السلام)
پسرَش، علیِ اکبرَش، جانَش را به میدان می فرستد،
می پرسد که علیِ اکبرَم، مرگ را چگونه می بینی؟!
می شنود: "بابا جان مرگ در راه شما عشق است برای من..."

+ جوانان بنی هاشم بیایید...
+باید کفن به وسعت یک دشت آورم/در یک کفن که پیکر تو جا نمی‌شود
+زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود/ اِرباً اِربا دلِ بابای علی اکبر بود...
+ روضه ی علی اکبر(علیه السلام) بسی جگر سوز است...
+ شنیدنی : (+)

منبع تاریخی:*قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 81

               **کتاب گودال سرخ

همین!

۲ نظر ۱۱ آبان ۹۳ ، ۱۴:۰۶
ماهے !!
بسم رب الح س ی ن (علیه السلام)

عمرِ سعد
آمد که ملاقات و گفتگو کند با شما
ابن زیاد ماجرا را شنید
دستور منع آب داد...*
آب فرات منع شد**
گهواره ای دیگر نجنبید.. آه .. دل رباب.. قدم های رفت و برگشت ارباب..

+نفس سوختگان دود شده..

منابع تاریخی:*قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 63

                     ** فیض الاسلام، ص 146

همین!

۴ نظر ۱۰ آبان ۹۳ ، ۱۲:۵۳
ماهے !!
بسم رب الح س ی ن (علیه السلام)
جمع شده اند کنار فرات با طبل و دهل!
سه هزار مرد خونریز...
در اصل
با عزت ترین افراد روی زمین را
محاصره کرده بودند!
آری اولین محاصره از این جا آغاز شد..
دستورش را عمرِ سعد(لعنت الله علیه)  صادر کرده بود!*

حضرت قاسم(علیه السلام)
چشید طعمِ شیرین تر از عسل را
از دستِ
تلخ ترینِ مردمان...

*منبع تاریخی: از مدینه تا مدینه، ص360 

همین!

۶ نظر ۰۹ آبان ۹۳ ، ۱۰:۱۲
ماهے !!

بسم ربّ الح س ی ن (علیه السلام)

فردا وقتی حبیب را می فرستی به قبیله ی اسد برای یاری خواستن

قبول می کنند که بیایند...

ولی

عمر سعد از جاسوسان می شنود

عده ای را دوان دوان می فرستد که مانعشان شود...

اسدیان درگیر می شوند

شهید و زخمی هم...

بقیه شان هم فرار...*

خدا نیاورد فردایی را که بخواهم فرار کنم...
منِ مدعیِ منتظرِ مهدی(عجله الله تعالی) ...

+ اهل کرم بر فقیر سخت نگیرند/ مطمئنم با دلم کنار می آید...

*منبع تاریخی: الوقایع و الحوادث: ج 2، ص 149

همین!

۴ نظر ۰۸ آبان ۹۳ ، ۱۰:۳۰
ماهے !!

بسم ربّ الح س ی ن (علیه السلام)

+ photo by mahi!

لعنت کند خدا کسی را که

فتوای تحریص کردن مردم

به کشتن امام حسین (علیه السلام) را صادر کرده بود به ابن زیاد،

برود در مسجد کوفه خطبه بخواند...

شریح قاضی را می گویم!

منبع تاریخی: الوقایع و الحوادث: ج 2 ص 124

همین!

۴ نظر ۰۷ آبان ۹۳ ، ۱۴:۰۰
ماهے !!

بسم ربّ الح س ی ن (علیه السلام)

نامه نوشتی برای اهل کوفه...

قاصِدَت (قیسِ بن مسهر صیداوی) را مأمورین بین راهی گرفته بودند...

بر ضدّ یزید و ابن زیاد، سخن گفته بود...

سخن گفته بود و شهیدش کردند... *

عمربن سعد برای قتلَت وارد کربلا شد...

خیمه بر افروخت...

لشگرگاه ساخت، با 6 یا 9 هزار سوار...

برای قتلِ تو...

قتل ِ پسر ِ فاطمه (سلام الله علیها)...**


+با دست کوچک آمده، اما بزرگی ها کند/ با دست های کوچکش بس عقده ها را وا کند.... یا رقیه (سلام الله علیها)


 منابع تاریخی:*قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 41

                     ** قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 40

همین!

۴ نظر ۰۶ آبان ۹۳ ، ۱۱:۲۱
ماهے !!

بسم ربّ الح س ی ن (علیه السلام)

حسین (علیه السلام)

در راهِ کربلا، در قصر بنی قاتل

از عبید الله بن حرّ جعفی

به یاری دعوت نمود...

عبیدالله اجابت نکرد

بعدا پشیمان شد... *

مهدی (عجله الله تعالی) دارد من را دعوت می کند...

حواسم هست؟!

*منبع تاریخی: ارشاد: جلد 2، صفحه 81

همین!


۸ نظر ۰۴ آبان ۹۳ ، ۱۴:۰۹
ماهے !!
بسم ربّ الح س ی ن (علیه السلام)

+ photo by mahi!
با شروع محرّم، عالم پُر می شود ازحُزن...
از اول تا دهم
پیراهن پاره پاره ی ح س ی ن(علیه السلام) را
از عرشِ کبریائیِ خدا
رو به زمین می آویزند... *

* منبع تاریخی:خصائص الزینبیه: ص49، خصیصه ی نوزدهم!

همین!
۶ نظر ۰۳ آبان ۹۳ ، ۰۰:۰۰
ماهے !!

بسم ربّ الح س ی ن (علیه السلام)

نه نوشتنم می آید نه حرف زدنم نه هیچ کار دیگر!

حالم مثل همین آسمانی که عین سیل می بارید خراب است، خراب!

دلم را باید ببرم تعمیرگاه... محرّم زمان خوبی ست برای تعمیر دل... حس خوبی دارم... یک جور نور امیدی ته دلم هست که حالش خوب می شود! یعنی به تعمیر کار دلم آنقدر مطمئن هستم که ناسالم بر نمیگرداند مرا...

رویم را زمین نینداز آقا...

پ.ن: نوای وبلاگم را دوست دارم حسابی...( +)


همین!

۲۰ نظر ۲۴ آبان ۹۱ ، ۱۶:۵۹
ماهے !!