یادِ تو کوران می کند ..
سه شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۳۳ ب.ظ
مردّد سر چهارراه عبور ایستاده بودم، خیابان خیلی شلوغ نبود، ماشین عروسی پشت چراغ قرمز ایستاد و دو سه تا ماشین بوق بوق کنان از اتومبیل پیاده شدند و در حالی که یک چشمشان به ثانیه شمار چراغ بود و یک چشمشان به دوستانشان، میرقصیدند.
من باید رد میشدم، نباید؟ رد نشدم.
یکی دو تا عابر دیگر هم بودند
یک دفعه نمیدانم آن ماشین پر سرعت سر و کله اش از کجا پیدا شد.. زد. خیلی بد زد.
فقط صدای آهنگ میشنیدیم در حالی که چشم های همه یمان چهار تا شده و دست هایشان توی هوا مانده بود با گردن کج سمت تصادف
مرد میانسال پاشد شلوارش را تکاند و از روی خط عابر ادامه راهش را رفت. حتم دارم توی سرش پر از همهمه بود، "آقا چیزیت نشد؟ سرت درد نمیکنه؟ ببریمت دکتر"
دست هایش را گرفت بالا چشم هاش را بست که یعنی خداراشکر و بعد رفت.
خیلی وقت بود چراغ سبز بود کسی عبور نکرد.
چراغ قرمز شد همه ساکت توی ماشین هایشان بودن.
باید رد میشدم؟
من باید رد میشدم، نباید؟ رد نشدم.
یکی دو تا عابر دیگر هم بودند
یک دفعه نمیدانم آن ماشین پر سرعت سر و کله اش از کجا پیدا شد.. زد. خیلی بد زد.
فقط صدای آهنگ میشنیدیم در حالی که چشم های همه یمان چهار تا شده و دست هایشان توی هوا مانده بود با گردن کج سمت تصادف
مرد میانسال پاشد شلوارش را تکاند و از روی خط عابر ادامه راهش را رفت. حتم دارم توی سرش پر از همهمه بود، "آقا چیزیت نشد؟ سرت درد نمیکنه؟ ببریمت دکتر"
دست هایش را گرفت بالا چشم هاش را بست که یعنی خداراشکر و بعد رفت.
خیلی وقت بود چراغ سبز بود کسی عبور نکرد.
چراغ قرمز شد همه ساکت توی ماشین هایشان بودن.
باید رد میشدم؟
۹۶/۰۳/۰۲