یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

اینک شوکران!!

يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۱، ۰۷:۳۴ ق.ظ

اول و آخر... یار

تو این ایام امتحانات و کلا این یک ماه گذشته، یه گوشه از اتاقم رو یه جای دنج درست کردم برای درس خوندن، یعنی حسابی متنبه شده بودم که درس بخونم!

امتحان اول به خوبی گذشت...

داشتم واسه امتحان دومی میخوندم، حسابی ذهنم خسته شده بود... چشمم افتاد به کتابخونم!

چقد کتابای قشنگی که نخونده بودم، یا تا نصفه خونده بودم!یه کتاب باریک برداشتم: "فرشته ها قصه ندارند، بانو!"(سید علی شجاعی)، دیدم نع! طولانیه از طرفیم فرداش امتحان داشتم! همین جوری که داشتم با چشمم سرچ میکردم، چشمم خورد به باریک ترین کتاب(78صفحه!!) که دو ماهی بود داشت خاک میخورد: "اینک شوکران1"

با همه ادعام از احساسی بودنم، تاحالا نشده بود با کتابی گریه کنم! اما سر این کتاب به ظاهر کم حجم خدا میدونه چقد اشک ریختم! نمیدونم بهانه بود یا واقعا گریه داشت! اما خیلی حال کردم باهاش....

تصمیم گرفتم حتما هم قبر شهید "سید منوچهر مدق" رو پیدا کنم، هم اگه بشه یه روز برم خونشون خانومشو ببینم!

اگه کسی اطلاعاتی در این باره داره بده ممنون میشم!

ممنون از "مبارز بانو" به خاطر معرفی این کتاب ...

پ.ن:این همه چیز توی دنیا اختراع شده، اما هیچ اکسیری برای دلتنگی نیست... (ص78 از همین کتاب)

همین!

نظرات  (۲۹)

سلااام.ایولللللللللللل پیدا کردی؟؟؟میدونی چند وقته من و خواهرم داریم دنبال کتابی درباره ی ایشون میگردییییییییییییم؟؟؟خدا خیر دنیا و اخرتو بهت بده ابجی
یاعلی
ماهی:
سسسسسلاااام
عاره.. از نمایشگاه خریدم... اگه بخوای میرفستم واست ... دو یو وانت؟
سلام
شماروبه لحظاتی باهم بودن دعوت می کنم
منم وقتی خوندمش گریه کردم...مخصوصاً برای اون قسمتی که آخر شهید مدق به زنش میگه دوست ندارم بعد از من زن کس دیگه ای بشی..
محشر بود این کتاب..
ولی به حال و هوای امتحانات نمی خورد آآآآ!
سلام..نههه!!فقط اسم کتاب رو میخواستم..از چند نفر درباره ی این شهید شنیده بودیم اما نمیدونستیم کتابی درموردشون هست یا نه..بازم ممنونننننن
فکر کنم 9بار خوندمش
گیر آوردنش سخت نیست،رو من حساب کن!
و قشنگ ترین قسمتش بخش کلاس زبانو اون گلاست!
ماهی:
من یه چیزو بیشتر از یه بار نمیتونم بخونم چه جوری 9 بار! اووف! باشه بعدا ازت میگیرم ادرسشو!! کدوم صفحه؟ مطمئنی همون کتابه؟:دی
۱۳ تیر ۹۱ ، ۰۶:۵۵ کبوتر حرم !
سلام !
به قول خودت : "عه !" نخونده بودیش؟ اولین کتابی که از همسرای شهدا خوندم این بود:( راس میگی گریه داشت! :( به خلاف ادعای منطقی بودنم تاحالا با خیلی کتابا گریه کردم! :پی
ماهی:
سلام رفیق! بابا منطقی!:دی ولی من گاهی اوقات خیلی منطقی میشم گاهی اوقات احساسی ... یکی از اون وقتا وقتاییه که کتاب میخونم منطقی میشم تو وقتایی که کتاب میخونی احساسی میشی:دییییی ... لینک شدی!
هنوز دنبال آدرسید؟:) قطعه50 ردیف93 شماره4
اینک شوکران 3م از محشرای روایت فتحه:)
نخوندید حتماااا(سفارش اکید من) بخونید... نخونید اصلا از دستتون رفته:)
شهید بلندی...یادم نیس به چند نفر کتابشو هدیه دادم.
کتاب خوب زیاد هست:)
یاعلی
ماهی:
واقعا دستتون درد نکنه... نه نخوندنم، میخونمش حتما! بله خودمم خیلی کتابای خوب زیاد دارم که هنوز نخوندم!
۱۳ تیر ۹۱ ، ۱۱:۵۶ تئوریسینی به نام احمد
سلام مهندس .... دفه قبل گفتم حاجی ابهام ایجاد شد .....
امتحانای من امروز تموم شد ... هنوز باورم نمیشه !!!
سلام علیکم
واقعا گاهی هیچی جای کتاب رو نمی گیره
هیچی
ماهی:
وعلیکم السلام! هیچی و هیشکی حتی!!
۱۳ تیر ۹۱ ، ۱۶:۴۹ ساقی رضوان
سلام...
خواستم آدرسشو بدم ک شکو داده بود...
خیلی سال پیشا خونده بودم کتابشو...
چند وقت پیشام باز خوندمش... اصولا گلزار که میرم، میرم پیشش ....
خیلییییییییییی غبطه خوردم ب عشقشون...
سلام.
یه جای آروم واسه خوندن یه کتاب خوب،روح رو به پرواز در می آره،یه جای بکر... مثلا وسط جنگل گیلان!
انتشارات "کتاب دانشجویی" رو احتمال زیاد می شناسید.کتاب های کم حجم(زیر 78 صفحه!) و با موضوعات جالب و از همه مهم تر قلم عالی نشر میده، تقریبا 80 درصدشون ارزش خوندن داره.
ماهی:
سلام...حتی فکر به کتاب خوندن وسط جنگل هم روح آدمو به پرواز در میاره! به اسم انتشارات زیاد نمیشناسم شاید کتاباشو خونده باشم!ممنونم...
همگانى کردن کتاب از راه گسترش زنجیره‌ى کتابخانه‌هاى عمومى در هر گوشه و کنار کشور همراه با فراهم‌سازى زمینه‌ى لازم براى همگانى کردن کتابخوانى و معرفى کتاب‌هاى خوب و پدید آوردن نوشته‌هاى فراوان در همه‌ى موضوع‌هاى مورد نیاز و مورد علاقه، وظیفه‌ى بزرگ دیگرى است که امید است بیش از آنچه که تاکنون شده، به گونه‌ى پیگیرى، انجام گیرد.
پیام به مناسبت گردهمایى کتاب و کتابخانه - 21/06/1374
خواستم بگم وظیفه س. دیدم همین الان خوندم حرف حضرت آقارو. مستند بگم بهتره:)
اینم در راستای تایید کامنت آقا/خانم متین رزم؛ و شما:)
من فکر مى‌کنم اگر بتوانیم فرهنگ کتابخوانى را در کشور رایج کنیم و در کنار آن، تولید کتاب را هم خوب گسترش دهیم، بخش عمده‌اى از وظایف فرهنگى دولت جمهورى اسلامى، بدین وسیله انجام خواهد گرفت... کتاب، مقوله‌ى بسیار مهمى است. من البته به کارهاى هنرى و تصویرى، تلویزیون یا سینما یا از این قبیل مقولات، خیلى اعتقاد دارم؛ اما کتاب، نقش و جایگاه مخصوصى دارد. جاى کتاب را هیچ چیز پر نمى‌کند و باید کتاب را ترویج کرد.
مصاحبه‌ در بازدید از ششمین نمایشگاه بین‌المللى کتاب - 21/02/1372
البته برای تایید یا عدم تاییدش مختارید:)
تایید نکنید هم ناراحت نمیشم:)
یاعلی
ماهی:
نه چرا تایید نکنم؟! خیلی هم عالی بودند:) دستتون درد نکنه...
وقتی دوباره بخونیش چیزای جدید کشف میکنی که بعد دوست داری دوباره بخونیش و وارد یه حلقه فور میشی:دی
البته من یه کم با حرفای خانم ملکی صحنه هارو تداعی میکنم که تو کتاب واضح نیومده...
ماهی:
خوبه حلقه ی فور خیلی بهتر از "سوییچ کیس" و "دو وایل" هست!!:دی
۱۴ تیر ۹۱ ، ۱۰:۳۷ ساقی رضوان
جواب سلام واجبه خو:(
ماهی:
من تو دلم جواب میدم!! ولی خب باشه سلام...
۱۴ تیر ۹۱ ، ۱۸:۲۳ منتظر بهار
عیدت مبااااااااااااارک ما هی
ماهی:
بح بح سلاااام... چطوری رفیق... مرسی خانوم ..عید شما نیز هم...
۱۵ تیر ۹۱ ، ۰۹:۱۷ ساقی رضوان
ئح؟
تو دلم قبوله؟ :دی
ماهی:
عاره رفیق... شما یه جام شرابو مجانی میدی یا میفروشی؟:دی
عالی بود
من هم تو همون وبلاگ دیدم و تو همون یه ساعت و نیم خوندمش وکلی هم باهاش حال کردم و خاطره دارم
زیبا بود و متفاوت !
با سلام
به وبلاگ حامیان دولت ولایی نیز سر بزنید. مطالب ما را با دقت بخوانید و نظر دهید. در صورت تمایل به همکاری و حمایت سایبری از گفتمان و عملکرد دولت، به ما اطلاع دهید. به امید پیروزی حق بر باطل
به روز کردنم خوبه :دی
ماهی:
دقیقا الان به روز کردم!:دی
خونده بودم....
من زیاد سر می زنم به اینجا....سایه ی شماست که سنگین شده ماهی خانوم....
خوش به حالت من اصلا وقت کتاب خوندن ندارم....یه کتابه مهدیه بهم داده الان حدود دو ماهه که بیشتر از 40 صفحه نخوندم....با اینکه خیلی دوست دارم بخونم....
ماهی:
نه منظورم این پست نبود... یکی دیگه بود حذفیدمش... هر وقت دوباره فعالش کردم خبرت میکنم... نه بابا ما کم سعادتیم:)
چه شب های امتحان با حالی!
۱۸ تیر ۹۱ ، ۱۳:۵۸ عمو رمضون
یه برنامه تلویزیون داشت ی خانمی با همسرای شهدا گفتگو میکرد
شهید مدق هم جزوشون بود
اگه پیداش کنید
خیلی برنامه خوبی بود
ماهی:
واقعا؟!خیلی عالیه دنبالش میگردم... ممنونم.
۱۸ تیر ۹۱ ، ۱۴:۰۲ عمو رمضون
اسمش نیمه پنهان بود فکر کنم برنامه هه
سلام. اینک شوکران چهار هم اومده... از دست ندید
ماهی:
سلام عه؟ ممنونم...
سلام...اینک شوکران رو خوندم .. فوق العاده بود ... کاش یکی لینک دانلود شماره 3 رو میداد ...
ماهی:
کاش...
چقد خوشحال شدم سر زدید بهم...
سلام
ماهی جان چرا پست جدید نمیذاری رو وبت؟
چند بار سر زدم ...ولی مطلب جدیدی نبود واسه خوندن
من مطالبت رو دنبال میکنم ..
منتظر پستهای قشنگت هستم
ماهی:
سلام.. خوبی شما؟ خواهش میکنم والا اصن موضوع نمیاد تو ذهنم:(...چشم آپ میکنم.ممنون رفیق
سلامم
من این کتابو خوندم فوق العادسسسسسس!!!!!
اتفاقا چند سال بعدش هم برنامه تلوزیونیشو دیدم خ عالییییی بود خ خوشحال شدم همسرشونو دیدم!
ولی چند وقته دلتنگشون شدم  دلم میخاد دوباره ببینم اون برنامه رو سایتی جایی نزدن برم دانلود کنم؟؟؟
پاسخ:
سلام فاطمه بانو.. 
راستش من خودم هم بعدن مطلع شدم و دانلود کردم اما یادم نیس از کجا :-(
فک کنم یه سرچ بزنید داخل تبیان شاید باشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">