یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روشنا» ثبت شده است

اول و آخر ... یار

دوست دارم برگردم به شب هایی که از بی خوابی، شروع می کردم به گوش دادن رادیو و صدای بلند مجری که توی هدفونِ داخلِ گوشم می گفت "روشنــــــــــا". هر شب سر ساعت 12 برنامه داشتند که اسم های متفاوتی داشت، درست به خاطر ندارم که روشنا شب سه شنبه بود یا چهارشنبه، شاید هم شب پنجشنبه، نمی دانم مجری ش فرزاد حسنی بود یا اشکان صادقی، اما کلی عشق می کردم و ریز ریز می خندیدم که چقدر با حالند این رادیویی ها! بعد که برنامه تمام می شد، می رفتم سراغ آرشیو آهنگ های توی گوشیِ "جاوا" ییم. همراه با آهنگ های آرامِ شادمهر و معین و اصفهانی و چه و چه، فکر می کردم. فکر می کردم که چقدر همه چی خوب است. بدون هیچ سختی ای صبح پا میشدم می رفتم دنبال درس و دانشگاه.. 

حالا اما نمی دانم دیگر رادیو جوان آن برنامه ها را دارد یا نه. فرزاد حسنی ممنوع الکار شده یا نشده. از خستگی کارهای روزانه، شب که لپتاپ  را خاموش می کنم به اندازه سه ثانیه به سقف تاریک اتاقم نگاه می کنم و بعد هم نمی دانم روحم چطور به این سرعت از بدنم جدا می شود که می تواند برود سراغ خانمی که اصلا نمی دانم که بود را دور گردنش نخ بپیچد و بکشد .. !

۲ نظر ۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۹:۴۰
ماهے !!