یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آلرژی» ثبت شده است

اول و آخر... یار

سرم را تکیه داده بودم به شیشه ی اتوبوس و خیره نگاه می کردم به درخت های بهاری قد کشیده ی خیابان مان... کلافه شده بودم از سرفه های خشک و فین فین ها و عطسه های سر صبحی ام... من به بهار حساسم... به بهار حساسم و دکتر ها برایم نسخه ی بتا و دگزا و فکسوفنادین می پیچند...

دوست داشتم ایستگاه ها را پیاده عوض کنم ولی می دانستم با طرز قدم برداشتن "حلزون وار" من تا شب هم به مقصد نمی رسم. بیخیالِ خیالم می شوم. حواسم را می فرستم سمت درخت های اردی بهشتی و به این فکر می کنم هیچ آرزوی بزرگ و بلندی ندارم. حتی به اندازه ی قد و تنه ی این درختان!

آدم های اتو کشیده ای را می بینم که -بی دلیل- برای هم چشم و ابرویی نازک می کنند. روبرویم اما، خانم موجهی نشسته -بی دلیل- لبخند نرمی می زند و من حالِ جواب دادن به لبخندش را هم ندارم. عین آدم های خشک، سریع نگاهم را می دزدم... نگاهم را می دزدم و پشیمان می شوم از کارم!

چند دقیقه بعد برای این که از عذاب وجدانم کم کرده باشم سرم را از پنجره می گیرم و رو می کنم به او که انگار منتظر جواب با تاخیر لبخندش بوده باشد، بعد قضای جوابش را به جا می آورم. غافلگیرش کرده ام!

جنازه ی لبخند را از روی لب هایم جمع می کنم و سرم را می گیرم سمت پنجره و ادامه می دهم به حضور در اردی بهشت...

همین!
۳۹ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۳۸
ماهے !!