یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

بدون عنوان

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۲۶ ق.ظ

جلوی در توی کوچه با اخم‌های درهم ایستاده بود. شاید داشت فکر می‌کرد. مادرم را برده بودم خانه‌یشان. ما را که دید لبخند زد. گفت یادت باشد به ما شیرینی ندادی. دست‌کم سه چهار تا شیرینی. گفتم باید تشریف بیاورید خانه‌ی ما. هرچه زودتر، به نفع‌تر. خندید. پدرم امشب می‌‌گفت کاش همان‌موقع سوارشان می‌کردی می‌بردی شیرینی می‌دادی. چه‌میدانستم هفت روز بعد چه صحنه‌ای را می‌بینم؟ آدم چه می‌فهمد؟ 

۹۹/۰۳/۱۸
ماهے !!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">