یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

مجلس هشتم!

يكشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۰۶ ب.ظ
بسم رب الح س ی ن (علیه السلام)

آب... نایاب...شد...*

همه ی لذت یک پدر به این است که قد و بالای جوانش را ببیند برای همین زمانی که حضرت علی اکبر(علیه السلام) اذن میدان می گیرند ، پدر از ایشان می خواهد که

سر راهت دم آن خیمه کمی راه برو...

حالا شما حسابش را بکنید، زمانی که حضرت ارباب بالای سر جوانش بود عمه ی سادات کنارشان رفت تا او را با خود ببرند حسین بن علی (علیه السلام) فرمود زینب من زیر شانه هایش را می گیرم، شما هم پاهایش را، اما همین که قصد بلند کردن بدن را کردند دیدند نمی شود بدن را بلند کرد. امام حسین (علیه السلام) عبای خود را گشودند تا بدن "اِرباً اِربا" را داخل آن بگذارند... **

خواهم که بوسه ات زنم،اما نمی شود
جایی برای بوسه که پیدا نمی‌شود

ای پاره‌پاره‌تر ز دلِ پاره پاره‌ام
گفتم بغل کنم بدنت را .. نمی‌شود

امروز وقتی حسین بن علی(علیه السلام)
پسرَش، علیِ اکبرَش، جانَش را به میدان می فرستد،
می پرسد که علیِ اکبرَم، مرگ را چگونه می بینی؟!
می شنود: "بابا جان مرگ در راه شما عشق است برای من..."

+ جوانان بنی هاشم بیایید...
+باید کفن به وسعت یک دشت آورم/در یک کفن که پیکر تو جا نمی‌شود
+زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود/ اِرباً اِربا دلِ بابای علی اکبر بود...
+ روضه ی علی اکبر(علیه السلام) بسی جگر سوز است...
+ شنیدنی : (+)

منبع تاریخی:*قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 81

               **کتاب گودال سرخ

همین!

نظرات  (۲)

۱۴ آبان ۹۳ ، ۲۲:۱۶ باب الحسین
حسین همان پای علی اکبر شهید شد ...
پاسخ:
بی عصا آمد عصایش را زمین انداختند...
سوختم :(((

پاسخ:
روضه ی حضرت علی اکبر داغونم می کنه... مخصوصن اونجا که میگیه اولش راه برو بابا ببینه قد و بالاتو............

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">