یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

اول و آخر... یار

به دنیا که آمدم، زار زار گریه می کردم ُ اطرافیان همه قربان صدقه ام می رفتند(یادش بخیر!). اصلا عجیب بود برایم، من گریه کنم و آن ها بخندند! فکرش را بکن یک مهمان برای بار اول آمده خانه تان، ضجه بزند و تو قاه قاه بخندی! زشت است اصلا!

فکر کنم متوجه کارشان شدند من را گذاشتند بغل یک نفرُ گفتند ایشان مادرت هستند! شبیه همان فرشته هایی بود که موقع خداحافظی از آن ور، برایم دست تکان می دادند؛ باورکن گریه ام هم برای دوری از آن ها بود... . توی چشمش نگاه کردمُ دیدم نه! واقعا مثل این که از همان فرشته هاست...

حالا نخند و کی بخند!

یک پشت چشمی هم با اخم برای پرستاران نازک کردم که پی به کارشان ببرند؛ این شد که با ترس از اتاق زدند بیرون... . راه طولانی را طی کرده و خیلی خسته بودم؛ فاصله ی دو تا دنیا بود. این بود که همان جایی که جا خوش کرده بودم یک چند روزی خوابیدم! هیچکس هیچ کاری به کارم نداشت! نه کسی می گفت: پاشو درس بخوان، درس نخوان! نه فلان کار را بکن، فلان کار را نکن! تازه کارهایم را هم می کردند!! همه حواسشان بیست و چهار ساعته به این قند عسل بود!!خلاصه روزگاری خوشی داشتیم!!

بعد هم چند نفر را نشانمان دادند و گفتند خانواده ات و این ها هم خاله و عمه و دایی و عمو هایت هستند، ما هم گفتیم ممنون! (جا دارد از خدا تشکر کنم که اینجا قوه ی اختیارم کار آمد نبود!! نظر به بیت : ما را به جبر هم شده سر به راه کن!/ خیری ندیده ایم از این اختیار ها! )

چند ماهی گذشت و روز ها و شب ها از پی یکدیگر چونان باد سحری می گذشتند و ما زبان باز کردیم درست و حسابی!

چند سال بعد هم سواد دارمان کردند و نوشتن آموختیم تا به الان که از اثرات همان سال ها ست که چنین نافُرم مینویسیم!

پ.ن: تیتر: جمله ی مامان "ماهی سیاه کوچولو" اثر صمد بهرنگی.
فایل pdfش (+)
اینم فایل صوتیش (+)
جفتش کوتاهه.
سیاسی ش نکنید ها، من کاری به سیاسی ش ندارم.

 همین!

نظرات  (۱۵)

۰۷ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۰۶ به رنگ آسمان
سلام / نافرم نوشتن رو خوب اومدید :)

و چند صباحی بعد هم باید رخت بر بست ز دنیا و رفت ....

+ این ماهی ماهی که می کنید , یاد ماهی قرمز های عید می افتم که هر ساله داخل تنگ جون میدن , حیف واقعاً , آدم عذاب وجدان می گیره :)
پاسخ:
سلام
 بله خیلی زود...
+ : (
سلام ماهی.شما هم ماهی سیاه اید؟
من ماهی آبی ام بیشتر!
پست خوبی بود. خوب بودن تان مستدام.
پاسخ:
سلام
نه من ماهی سرخه ی ته داستانم که شب تا صبح نمیخوابه و به فکر دریاست.. (+)ولی اهل آب.. ینی آبی...
شما ماهی آبی اید؟ آبی یا آب ی؟
من بچگیامو یادم نی اصن:دی
بعدشم کجاش نافرم ِ؟هوم؟
پاسخ:
دیدی که من خیلی خوب یادمه :))
نه.. نه.. ببین منو نه.. اون نافرم نه! یعنی افتضاح خوب می نویسم!! :))
جدی متنای شما اصلِ فرمه، مالِ ما نافُرم :)
یک فایل (gif) به عنوان هدیه برای وب شما ساخته شده که باید در بالای متن ها جاگذاری کنید
آدرس فایل در بخش سایت و یا وبلاگ گذاشته شده آن را بردارید و کبی کنید و در متن به عنوان تصویر قرار دهید
یا در همین بایین موجود میباشد..
http://upload7.ir/images/93851622019638011155.gif
پاسخ:
دست شما درد نکنه، ان شالله در آینده ازش استفاده کنم..
ممنون از هدیه تون.

سلام نارسیست عزیز،

نه دیگه کارت از خودشیفتگی گذشته داری دچار اختلال خود زیاد تحویل گیری میشی...


پاسخ:
سلام
:/
بالاخره واقعیتو باید خوند :دی
چقدر دوست داشتم این پُستت رُ !
در کنار  ِ شیرینی  ِ نوشته ات غمی بود دیرینه ..
دوباره دل / تنگ  ِ آسمان ..
خدایا شُکرت !
پاسخ:
ممنون دلی جان :)
۰۸ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۴۵ بے بازگشتــــ ...
احتمالا به دنیای دیگری هم برویم زار زار گریه میکنیم ... اما کاش این گریه امان زود بند بیاید، کاش مارا تو آغوش یک فرشته ای بگذارند که آرام شویم ....

پاسخ:
خدا نکنه اون دنیا چشممون گریون باشه :(
الهی آمین...
۰۸ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۲۳ مـَـ ه جَـبـیـטּ
بِ دنیا کی اومدی یادته چه جوری گریه میکردی ؟
عَ..
یه مدل بیا برام :دی

الان تو این دنیا، خوشالی ؟

پاسخ:
:|

نظری ندارم!

:دی

قشنگ نوشتی 
حسش کردم :-)


پاسخ:
مچکرم :)
سلام علیکم...هییی گفتی ماهی :(((( ماهی گلیمون امروز فوت شد :(((
قلمت خیلییی روون شده خواهر...خیلی :)

.
.
مقصود منور کردن اینجا بود که الحمد لله انجام شد...!
شما خودتونم فرشته اید....باور کنید :)
التماس دعا


پاسخ:
اوه چشمام... چقد یهو نور اومد! :دی
.
.
سلام
چه عجب دخدرم...
وای :( یک دقیقه سکوت به احترامش :/
لطف داری..

بدعا:)
۰۹ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۱۰ *** رک و راست ***
اتفاقا دنیای اصلی یه جای دیگه است.
این یکی آزمایشیه...
پاسخ:
معلومه که این دنیا وسیله ی آزمایشی بیش نیست... جایی ننوشتم اینجا دنیای اصلیه!

سلام.

عه!

زود به زود به روز میشی من نمیفهمم!

 

با مزه نوشتی.

خیلی خوشم اومد.

و این هم علی رغم اینکه جمله جالبی بود ولی شکسته نفسی به حساب میاد:"چند سال بعد هم سواد دارمان کردند و نوشتن آموختیم تا به الان که از اثرات همان سال ها ست که چنین نافُرم مینویسیم!"

 

خوب مینویسی. نه نافرم:)

 

پاسخ:
سلام
عاره!

مچکرم.
ای بابا ... :دی
۱۰ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۳۱ زهرا رستگار
عجب!!!.. شبیه داستان زندگی من بود! :D
نکنه خواهر دوقلوی گمشده می؟؟!!
پاسخ:
بروووو :دی

خیلی خوشحالم که پیدات کردم :))

خوشحالمون ردی که اسمی از ماهی سیاه کوچولو آوردی!
:)
من بعد با همین نام صدات میکنم!
باور کن!
پاسخ:
نه من ماهی سیاه نیستم :(
من ماهی ام
همین!
این آدرس جدیدمه..
پاسخ:
اعمال شد... فکر کردم فرار مغزها داریم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">