یادداشت‌های روزانه‌ی من

یادداشت‌های روزانه‌ی من

دچار یعنی عاشق!!
و فکر کن که چه تنهاست اگر که
"ماهی کوچک"
دچار دریای بیکران باشد ..
.
.
من در اینستاگرام:

Instagram
Categories
Archive

طعنه!

سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۵۳ ب.ظ

اول و آخر ... یار

توی این چند سالی که گذشت یک نفر نبود بیاید بگوید که این دو بغل عطوفت مال شما ، یا این دو جرعه لبخند!

همه تیر ها و طعنه هایشان را در من غلاف میکند...

پ.ن1: حرفی برای گفتن اگر هست، قاصرم ... جز تو زبان بسته ی ما را که وا کند؟!

پ.ن2: به خاطر شروع نمایشگاه... و کتاب هایی که مدت هاست جمع کردم  یک جا بخرم!روزهای خوبی رو پیش رو خواهم داشت!!!!

همین!

۹۱/۰۲/۱۲

نظرات  (۸)

سلام
چندتا کتاب هست که احتمالا خوندید یا شنیدید،اگر نه،حتما نمایشگاه بخرید و بخوانید:
من او(رضا امیرخانی)-می شکنم در شکن زلف یار(حسین سرو قامت)-طوفان واژه ها(سید حمیدرضا برقعی)-بی وتن(رضا امیرخانی)-سفر سیستان(رضا امیرخانی)- آیینه زار(سید مهدی شجاعی)-کشتی پهلو گرفته(سید مهدی شجاعی)-حرف هایی که کهنه نمی شوند(سید مهدی شجاعی)-رزیتا خاتون(سید مهدی شجاعی)-پیامبر(محسن حدادی)-روی ماه خداوند را ببوس(مصطفی مستور)-حج(علی شریعتی)- پنج داستان(جلال آل احمد)-غلاغه به خونه ش نرسید(ابوالفضل زرویی نصرآباد)-املت دسته دار(ناصر فیض)-دغدغه های فرهنگی(صحبت های رهبر) و ......
موفق باشید.
۱۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۶:۵۶ خاک باران خورده
میشه لیست این کتاب ها رو برام بفرستید !؟
ماهی:
چیزایی خاصی نیستند ... میتونید از نظر بالایی هم استفاده کنید:)
در تمام عمرم،یک نفربود که بیاید بگوید که این دو بغل عطوفت مال تو ، یا این دو جرعه لبخند!
هرچه دارم،حتی خودم مال تو!
همان یک نفر بود که یکی بود و من دنبال آدمهائی بودم که هیچ کسی نبودند!!!!
ماهی:
...:( چقد بدم من!
این دو بغل عطوفت مال شما ، با این دو جرعه لبخند!
ماجور باشی همسنگر...
سلام
چه حالی داری برا کتاب خوندن!!!
از طرف ما هم بخون برادر
سلام
میدونی چرا ادما دلشون میشکنه یاچرا دلشون میگیره!؟
برا اینکه همدیگرو نمیفهمن
میدونم دلت ازم گرفته ولی باور کن این دغدغه های اخیر خیلی کلافم کرده مخصوصا عوض کردن یونی
براهمین خیلی بی حوصله شدم
شمام که هی به ما حال میدی اوضاع بدتر از بدتر میشه
ولی با تمام این وجود خیلی دوستت دارم
با ما رفیق باش رفیق
سکوت تلخ بقیع را مویه های جانسوز مادری در هم می شکند:دیگر به من مادر پسران نگویید؛ چون مرا به یاد شیران قوی پنجه ام می اندازید.پسرانی داشتم که مرا به نام آن ها ام البنین می خواندند
اما اکنون دیگر برای من پسری نمانده است؛ چهار فرزندم، همچون عقابان تیز پنجه بودند که با مرگ سرخ، زندگی را وداع گفتند.مادری که خواسته بود فاطمه نخوانندش تا حزن و اندوه، میهمان دلهای کودکان فاطمه نشود...
وفات حضرت ام البنین تسلیت باد ..
پروردگارا!
عشق را با دستان او بر قلبها حاکم گردان و توحید را با جام او بر جانها بچشان.
او هرگز از ستمکاران نخواهد هراسید و شریکی برای تو قائل نخواهد شد و او زیباترین استعاره رحمت توست.
خدایا!
او را برای انسان، نگاهدار..
سلام بزرگوار
مطلب خوبی بود استفاده کردیم ..
موفق باشید...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">